#یک_شب_آرامش
#یک_شب_آرامش_پارت_59
پيامش رو باز كردم. نوشته بود: قابلي نداشت
نفسم رو آزاد كردم. پس ميخواست بازي كنه . نيشخندي زدم و جواب دادم: البته دستتون درد نكنه ... ولي در واقع دوستم رو مديون خودتون كرديد. من
امشب مهمون اون بودم ... انشاالله بتونه براتون جبران كنه
يه اسمايل خنده دندون نما هم براش گذاشتم و با لبخند براش سند كردم. مطمئنم قيافش ديدني ميشد. تا فيها خالدونش ميسوخت. ليلا رو رسوندم خونه و خودم
هم رفتم خونه. انگار بابا و مامان خوابيده بودن. بي سر و صدا رفتم تو اتاقم. لباسم رو عوض كردم. دست و صورتم رو شستم و مسواك زدم و رفتم تو
تختم. گوشيم رو برداشتم و شماره احسان رو گرفتم. طبق معمول جواب نداد. خواستم بازم تماس بگيرم اما نظرم عوض شد. براش نوشتم : بيداري احسان؟
چند دقيقه گذشت تا بالاخره جواب داد. با عجله بازش كردم. نوشته بود: بيدارم ... نكنه اومدي پشت در خونمون بست نشستي؟
طعنه ميزد؟ اهميتي به طعنه اش ندادم. نوشتم: واقعا ميخواي بري؟
جواب داد: آره
نوشتم: چرا؟
جواب داد : تو نميدوني؟
نوشتم: ميدونم كه من لياقت حمايت هات رو نداشتم ... اما نبايد به خاطر من خودتو آواره كني
جواب داد: آوارگي نيست ... پيشرفته ... ميرم كه فراموش كنم ... اميدوارم وقتي برميگردم چيزي از اون حس باقي نمونده باشه
بغض كردم. نوشتم: كي ميري؟
جواب داد: هنوز مشخص نيست ... براي خداحافظي نميام ... تو هم نيا
دلم گرفت. يعني نميخواست من رو ببينه؟ نوشتم: اگه تو اينجوري راحت تري باشه ... نميام ... اما دلم خيلي برات تنگ ميشه ... زود برگرد.
ديگه جواب نداد. از اينكه جمله آخر رو براش نوشتم پشيمون شدم. چرا داشتم دوباره هواييش ميكردم؟
خزيدم زير پتو. چشمهام داشت گرم ميشد كه صداي زنگ گوشيم بلند شد. يهو از جا پريدم. جواب داد؟ نگاهي به صفحه گوشيم انداختم. شماره نريمان بود.
با اينكه سيو نكرده بودم اما ميشناختمش. چيكار داشت اين وقت شب؟ اصلا شماره من رو از كجا آورده بود؟ اينجور كه معلوم بود چيزهاي زيادي در
مورد من ميدونست. يادم افتاد كه دسته گلش هنوز رو صندلي عقب ماشينمه. با كنجكاوي پيامش رو باز كردم: سلام ... بيداري؟
چه خودموني. اخم اومد روي صورتم. با غيض نوشتم: اگه شما اجازه ميداديد داشتم ميخوابيدم.
سريع جواب داد: معذرت ميخوام ... نميخواستم مزاحمت بشم ... راستش امروز يه كم بد حرف زدم ... خواستم معذرت بخوام.
romangram.com | @romangraam