#یک_شب_آرامش
#یک_شب_آرامش_پارت_52
نگاهم رو از شيشه به بيرون دوختم و گفتم: برام يه دوست خوبه ... نميخوام از دستش بدم ... ميخوام مثل هميشه ازم حمايت كنه.
-هيچ وقت از يه مرد عاشق نخواه كه كنارت باشه ... حاميت باشه ... اما عاشق نباشه ... حق داره كه ازت دوري كنه ... بهش فرصت بده با خودش كنار
بياد.
نگاهي به صفحه گوشيم انداختم و بعد انداختمش تو كيفم و گفتم: خودخواهي نكردم ... گفتم اگه نميتونه بهتره بره.
با سر به كيفم اشاره كرد و گفت: پس چرا دست از سرش برنميداري؟
-چون دلم ميخواد بمونه ...
با كلافگي نفسش رو بيرون داد و گفت: چه جالب ... تازه فكر ميكني بهش حق انتخاب دادي؟ ... ميدوني چيه؟ ... درك كردن تو يه مقدار كار سختيه ...
نميشه شناختت.
اخمي كردم وگفتم: شما ديگه چرا آقاي مهندس؟ ... شما كه سرشار از تجربه هستيد ديگه نبايد اين حرف رو بزنيد.
صورتش روبرگردوند و با چشمهاي عصبانيش بهم نگاه كرد. جا خوردم. بهش برخورده بود؟ قبل از اينكه فرصت كنه چيزي بگه سرم رو برگردوندم سمت
پنجره و سعي كردم چيزي نگم. نميتونستم دو دقيقه مثل آدم با اين بشر حرف بزنم. صداش رو شنيدم كه زير لب چيزي ميگفت.احتمالا داشت دري وري
بارم ميكرد. چند دقيقه بعد هم صداي پخش ماشينش بلند شد. يه آهنگ از احسان خواجه اميري. يه كم تعجب كردم اما بازم عكس العملي نشون ندادم.
نيم ساعت بعد من رو جلوي خونه پياده كرد.قبل از اينكه پياده بشم گفتم: ممنون كه من رو رسوندي.
به چشمهام نگاه كرد و گفت: بر عكس تو من از روي اجبار اين كارو نكردم.
فهميدم داره حرفهاي روز اولم رو تو سرم ميكوبه. نشنيده گرفتم. يه لنگه ابروم رو بالا دادم و گفتم: و بازم ممنون كه به حرفام گوش دادي
سريع گفت: و البته به توهين هات
مكثي كردم و گفتم: من نخواستم بهتون توهين كنم ... فكر هم نميكنم اينجوري بوده باشه.
چشمهاش رو تنگ كرد و با شيطنتي كه به بهشون برگشته بود گفت: ميتوني ازم معذرت بخواي ... شايد بخشيدمت.
اخمهام رو توهم كشيدم و گفتم: فرصت طلب ... عمرا همچين كاري بكنم.
بعد هم در رو به هم كوبيدم و راه افتادم سمت در خونه. صداي خنده اش رو ميشنيدم. شيشه رو پايين داد و با صداي خندونش گفت: خداحافظ خانوم
كوچولوي لجباز
از حرفش جا خوردم.برگشتم سمتش كه يه چيزي بارش كنم اما به محض برگشتنم گاز داد و ماشين از جا كنده شد. ديوونه بود يا داشت با من بازي
ميكرد؟
romangram.com | @romangraam