#یک_شب_آرامش
#یک_شب_آرامش_پارت_45
سمتم دراز كرد و گفت: ممنون كه اومدين
دستش رو فشردم و گفتم: خوب ... منتظرم ... چي ميخواستين به من بگيد؟
دختر گارسون رو صدا كرد و منو رو به دستم داد.از ادب و مهمون نوازيش خوشم اومد. يه قهوه سفارش دادم . اون هم همينطور.گارسون كه رفت شروع كرد به حرف زدن.
-راستش نميخوام خيلي حاشيه برم ... علاوه بر اصرار نريمان من خودم هم خيلي دلم ميخواست شما رو ببينم.
اخم ظريفي كردم و با يه حالت سوالي گفتم: نريمان ؟
لبخندي زد و انگشتش رو به سمت شيشه دراز كرد. از پشت شيشه نگاهي به بيرون انداختم. مزداي مشكي رنگ اون طرف خيابون پارك بود. نفس كلافه
اي كشيدم و گفتم:
-احتمالا شما ميتونيد براي من روشن كنيد اين آدم از من چي ميخواد ... البته اگه آدم باشه ... چون من هنوز موفق نشدم ببينم كي پشت فرمون اون ماشين
ميشينه.
خنديد. منم خنديدم. گفت: برادرمه ... راستش اولين باره كه من رو براي همچين كاري پيشقدم ميكنه ... واسه همين خيلي كنجكاو بودم ببينم اين مورد با بقيه
چه فرقي ميكنه كه نريمان نميخواد خودش پيشقدم بشه ...اونقدري پررو هست كه از اينجور كارها خجالت نكشه ...اما نميدونم اينبار چش شده.
گفتم: چند ماهه كه دنبال منه ... نميفهمم چي ميخواد.
سرش رو تكون داد و در حالي كه قهوه اش رو هم ميزد گفت:
-بهم گفته شما رو چند ماه پيش ديده ... خونه ما چندتا خيابون بالاتر از شماست ... مثل اينكه يه مدت شما رو هر روز تو مسيرش ميديده ... بعدشم كنجكاو
ميشه و مياد دنبالتون.
گفتم: خوب ... من الان بايد چيكار كنم؟ ... چي ميخواييد از من بشنويد؟
كاغذي رو از تو كيفش درآورد و به طرفم گرفت و گفت: اين شماره نريمانه ... اون شماره شما رو داره ... از من خواست ازتون اجازه بگيرم تا باهاتون
حرف بزنه ... راستش انگار قصدش جديه ... چون ميخواد از همين حالا درست قدم برداره ... اگه خواستيد ميتونم با مادرم صحبت كنم تا با منزلتون تماس
بگيره ... اگه هم فكر ميكنيد بهتره اول خودتون با هم آشنا بشيد به نريمان ميگم كه خودش باهاتون تماس بگيره.
كاغذ رو ازش گرفتم و گذاشتمش روي ميز. تكيه دادم به صندلي و گفتم : من ترجيح ميدم بهشون بگيد دست از سر من بردارن ... چون نه قصد آشنايي با
كسي رو دارم و نه فعلا شرايط ازدواج رو دارم ... پس اين قضيه به كل منتفيه .
بعد هم از جام بلند شدم و با لبخند بهش دست دادم و گفتم: از آشناييتون خوشبخت شدم آرزو ... اميدوارم رك بودن من رو ببخشيد.
romangram.com | @romangraam