#یک_شب_آرامش
#یک_شب_آرامش_پارت_42

رو نميرم قدمي به سمتم برداشت و از لاي دندوناي كليد شده اش گفت: سلام عرض شد.

سري براش تكون دادم به معني جواب سلامش. به وضوح ميديدم كه عصبانيتش بيشتر شد . رنگ صورتش قرمز ميشد و من از اين موضوع خوشحال

بودم. دلم ميخواست بچلونمش. اومد نزديكتر و گفت: ميشه بريم تو اتاقت؟

اخمهام رو تو هم كشيدم و گفتم: چرا؟ ... اينجا نميتونيد كارتون رو بگيد؟

ابروهاش رو بالا داد و گفت: إ ... پس زبونت سر جاشه.

با پررويي زل زدم تو چشمهاش و گفتم: شك داشتين؟

چند لحظه نگاهم كردو بعد راه افتاد سمت اتاقم. در رو باز كرد و رفت تو. دنبالش رفتم و گفت:

بفرماييد تو خواهش ميكنم ... اتاق خودتونه ... چرا انقدر تعارف ميكنيد؟

روي كاناپه جلوي ميزم لم داد و نگاهي به اطراف انداخت. بعدم نگاهي به من كرد و با دستش به سمت ميزم اشاره كرد و با تمسخر گفت:

-بفرماييد بشينيد خانوم مهندس

بي توجه بهش رفتم و پشت ميزم نشستم. گوشيم رو چك كردم و گذاشتم رو ميز. بعد هم پرونده جلوي دستم رو باز كردم و مشغول بررسيش شدم. چند لحظه

اي نگذشته بود كه دستش اومد به سمت پوشه و با خشونت بستش. خم شد روي ميزم و با فاصله كمي از من قرار گرفت.از بين دندوناش غريد:

خوب ...منتظرم

تكيه دادم به صندلي و نيم چرخي زدم و با خونسردي گفتم : منتظر چي آقاي اسفندياري؟

تكيه دادم به صندلي و نيم چرخي زدم و با خونسردي گفتم : منتظر چي آقاي اسفندياري؟***

چشمهاش رو تنگ كرد و گفت: منتظر شنيدن عذر خواهيت

ابروهام رو با حالت تعجب بالا دادم و با همون خونسردي ادامه دادم : اونوقت بابت چي؟

دوباره رفت و روي كاناپه نشست. كمي خودش رو جا به جا كرد. انگاربازيم رو خونده بود. چون اون هم با خونسردي ظاهري گفت:

-بابت برخورد دو روز پيشت.

با حالت بي حوصلگي لبم رو كج كردم و گفتم: كدوم برخورد؟

با حرص جواب داد: يادت نيست؟ ... ميخواي يادت بيارم؟

لبي برچيدم و گفتم : اتفاقا خوب يادمه ...اما نميدونم بابت كدوم برخوردم بايد عذر خواهي كنم ... نكنه منظورتون اينه كه بابت گوشزد كردن مقررات

شركت بايد ازتون عذر خواهي كنم؟

romangram.com | @romangraam