#یک_شب_آرامش
#یک_شب_آرامش_پارت_131
هه ... خطرناك ... نه ... هيچ چيز خطرناكتر از تو نيست ... اين تويي كه خطرناكي
دوباره استارت زدم و راه افتادم سمت خونه. عصبانيتم بيشتر شده بود. فكرم به حدي درگير بود كه نميفهميدم از كدوم خيابون ميرم.
ماشين رو با بي حوصلگي توي كوچه پارك كردم. با عجله كليد انداختم و رفتم تو.از حياط گذشتم و وارد خونه شدم
سري اطراف چرخوندم. خدا رو شكر ... انگار كسي خونه نبود. خودم رو رسوندم به اتاقم و در رو محكم به هم كوبيدم.
كيفم رو پرت كردم روي تخت و گوشيم رو هم انداختم روش.
كلافه بودم. مدام طول و عرض اتاق رو بالا و پايين ميكردم. نميتونستم بشينم. حتي نميتونستم يه لحظه يه جا وايسم.
مدام اون صحنه برام تكرار ميشد. چشمهاي خندونش
چشمهام رو بستم. نفسم رو فرستادم بيرون.
ميدونستم ... ميدونستم تلافي ميكنه ... ميدونستم شكستن غرورش رو بي جواب نميذاره ... حرفم رو تلافي كرد ... اما چرا اينجوري ؟ ... چرا؟
اون تو تلافي كردن بي پروا بود ... از هر روشي استفاده ميكرد ...
كارهايي ميكرد كه من نميتونستم ...
به خودم اجازه نميدادم ...
به شخصيتم اجازه نميدادم ...
واسه همين اون هميشه يه قدم از من جلوتر بود ... هميشه بهم بدهكار بود و من نميتونستم با هيچ روشي طلبم رو وصول كنم.
يه چيزي گوشه ي ذهنم ميگفت اين تلافي نبود ...اون هيچ وقت براي تلافي دست به همچين كاري نميزنه.
-پس چي؟ ... واسه چي همچين كاري كرد؟ ... واسه ي چي به خودش اجازه داد اينجوري به من توهين كنه؟
-شايد يه پيام بود ... يه پيام واضح ...
واسه اينكه ديگه نتوني خودت رو به كوري بزني ... به كري بزني
بگي حسي نيست ... چيزي نيست ... بازيه
بگي چيزي تو دلت نيست ... خودتو گول بزني
سرش داد كشيدم: من خودمو گول نميزنم
-ميزني ... تو مدام تو فكرشي ... اما ميگي حسي نيست ... چرا از فكرش فرار ميكني؟ ... شايد ميخواست نشون بده كه اونم فكرش پيش توئه
romangram.com | @romangraam