#یک_شب_آرامش
#یک_شب_آرامش_پارت_112

يه رابطه ي كوتاه مدت

پوفي كشيدم و ادامه دادم: باربدي كه من ميشناسم اهل عاشقي نيست ... اونم به اين سرعت ... ظرف چند ماه

ليلا خنديد و گفت: حالا چرا انقدر نا اميدي؟ ... نترس عزيزم ... تو هم بالاخره شوهر ميكني

با كلافگي گفتم: خفه شو ليلا ... فردا ميام دنبالت بريم چند جا سربزنيم ... براي نامزدي مهرداد هنوز لباس نخريدم

-باشه ... عصري بهم زنگ بزن ساعتش رو هماهنگ كنيم ... كاري نداري؟

گفتم: نه

با خنده گفت: برو بخواب ... احتمالا امشب رويا ميبيني

با لودگي گفتم: تا چشمت در بياد

بعد از خداحافظي از ليلا باز رفتم تو فكر.تو دلم چند تا فحش آبدار بهش دادم كه ديگه با اين حرفاش ذهن منو مشغول نكنه





روز بعد با باربد رفتم كارخونه. اصلا به روي خودش نياورد كه شماره ي نريمان رو از گوشي من پاك كرده .

منم ترجيح دادم چيزي نگم. البته اگه ميگفتم هم اتفاقي نميوفتاد. مثلا قرار بود بابت كارش عذرخواهي كنه؟

احساس ميكرم كم كم اون مارال مقرراتي كه به هيچكس اجازه نميداد توي كوچكترين مسائلش خللي ايجاد كنه داره تبديل ميشه به كسي كه هيچ چيز و هيچ





كس براش مهم نيست جز يه نفر.

اين حس همراهم بود اما مدام ميخواستم ازش فرار كنم. بعد فكر ميكردم پس دليل تغيير رفتارت چيه مارال؟ ... چرا وقتي ميبينيش دلت ميلرزه؟

موقع برگشتن بهش گفتم كه قراره براي مراسم نامزدي مهرداد برم خريد. هر چقدر اصرار كردم كه با تاكسي تا خونه ي ليلا برم قبول نكرد و من رو

رسوند. بعد هم با گفتن مواظب خودت باش ازم خداحافظي كرد.

وقتي رفت براي اولين بار حس كردم يه چيزي كم دارم. جمله ي مواظب خودت باش چندين بار توي ذهنم تكرار شد. سرم رو گرفتم رو به آسمون و با

عجز گفتم: خدايا ... منو از اين بلاتكليفي نجات بده

يه تك به ليلا زدم كه سريع در و باز كرد و سوئيچ ماشينم رو داد دستم. ترجيح دادم نگم با باربد اومدم.

romangram.com | @romangraam