#یک_شب_آرامش
#یک_شب_آرامش_پارت_110

بزنه.

يه كم دست دست كرد و بعد بدون اينكه نگاهم كنه گفت: اون ... اون پسره ... ديگه مزاحمت نشد كه؟

يه چند لحظه اي طول كشيد تا مغزم فرمان داد. فهميدم منظورش نريمانه. پام رو گذاشتم توي ماشين و در رو بستم. نفسم رو فرستادم بيرون و با آرامش

گفتم: خيلي دلم ميخواد بدونم چي بهش گفتي كه ديگه پيداش نشد.

توي يه جمله هم جواب سوالش رو دادم هم سوال خودم رو ازش پرسيدم. با شنيدن حرفم نفس عميقي كشيد.

سرش رو به پشتي صندلي تكيه داد و برگشت طرفم و با آرامشي كه دوباره به صورتش برگشته بود يه لنگه ي ابروش رو بالا داد.

بعد هم با شيطنت گفت: حرفاي مردونه

اخم ظريفي كردم. چشمهام رو تنگ كردم و گفتم: حرفاي مردونه يعني چي؟

لبخندي زد و گفت: شايد يه روزي بهت گفتم خانوم كوچولو

با كلافگي گفتم: يعني ميگي من اينجا برگ چغندرم؟

ريز خنديد و گفت: دور از جون ... از اين حرفا نزن ... بهم برمبخوره ها

نخير ... نميشد از اين حرف كشيد. با كلافگي سري تكون دادم و گفتم: باشه ... نگو ... از خودش ميپرسم

بعد هم قبل از اينكه فرصت كنه چيزي بگه سريع از ماشين پياده شدم و در رو بستم.

شيشه رو پايين داد و در حالي كه از خنده ي من حرص ميخورد گفت:

-ميدوني اگه از يك كيلومتري اينجا رد بشه من ميفهمم؟

لبخندم عميقتر شد و گفتم: خدا پدر و مادر تكنولوژي رو بيامرزه برادر ... وقتي تلفن هست كه ديگه آدم اينهمه به خودش زحمت نميده.

اينبار اون بود كه نيشخندي زد و گفت: آره ... تو راست ميگي ... برو بهش زنگ بزن ازش بپرس

يهو وا رفتم. خيلي با اطمينان حرف ميزد. با ديدن قيافه من لبخندي زد و گفت: برو تو ... شبت بخير

بعد هم گاز داد و ازم دور شد.همون طور كه زنگ رو فشار ميدادم گوشيم رو از تو كيفم كشيدم بيرون و نگاهي به صفحه اش انداختم.

ليلا 5 بار زنگ زده بود. احتمالا ميخواست نتيجه دسته گل امشبش رو بدونه.

رفتم تو ليست كنتاكتم و دنبال شماره نريمان كه با اسم مزاحم سيو كرده بودم گشتم. صداي مامان توي گوشم پيچيد گفتم: باز كن مامان ... منم

در صداي تيكي داد و باز شد. رفتم تو و درو بستم و همونطور كه ميرفتم سمت ساختمون دوباره سرم رو فرو كردم تو گوشيم.

چند بار ليست رو بالا و پايين كردم. نبود. غيب شده بود. حدس اينكه پاكش كرده اصلا سخت نبود.

romangram.com | @romangraam