#یک_شب_آرامش
#یک_شب_آرامش_پارت_11


ميكرد. به خاطر طولاني بودن راه بدن درد شديدي داشتم و به شدت خسته بودم. چند مشت آب به صورتم زدم و اومدم

بيرون. مهر داد خودشو بهم رسون و پرسيد: خوبي؟

سرمو تكون دادم و گفتم: خوبم... اگه ميشه چمدونم رو ببر تو اتاق... ميخوام لباسم رو عوض كنم.

مهرداد منو نشوند روي مبل و خودش راه افتاد سمت حياط. چشمهامو بستم. حالم بد بود. خيلي بد. اميدوار بودم مهرداد نفهميده

باشه چمه هرچند كه از رفتارش مشخص بود كه تهوع من رو به دريازدگي ربط داده.

نگاهي به خونه انداختم. دكوراسيونش تغيير نكرده بود. انگار تازه تميز شده بود. شايد عمو امجد كسي رو فرستاده كه اينجا رو

تميز كنه. حتي اين خونه هم منو ياد باربد مينداخت.ياد اون روزهايي كه همش دنبال لجبازي و كوبوندن همديگه بوديم.

مهرداد وارد خونه شدو راه افتاد سمت اتاق خواب. منم دنبالش راه افتادم. چمدونم رو گذاشت روي ميز. بازش كردم و يه دست

لباس راحتي درآوردم. مهرداد هم از توي چمدون كوچيكش يه دست لباس تميز درآورد و راه افتاد سمت اتاق كناري. در و بستم

و مشغول عوض كردن لباسهام شدم. بعد هم خودمو انداختم روي تخت. چند لحظه بعد مهرداد در زد واومد تو. لباسشو عوض

كرده بود. گفت: دارم ميرم نهار بگيرم... بايد يه چيزي بخوري... چيزي لازم نداري برات بگيرم؟؟؟

لبخند كم جوني بهش زدم و گفتم: نه مهرداد...عصري ميرم هرچي لازم داشتم ميخرم...مرسي

-باشه... مواظب خودت باش... گوشيتم بذار جلوي دستت.

مهرداد رفت و من همونطور كه روي تخت ولو شده بودم دستم رو دراز كردم و بند كيفم رو گرفتم و كشيدمش سمت خودم. دستم

رو داخلش فرو كردم و بعد از زيرو رو كردنش گوشيمو پيدا كردم. يه نگاه به صفحه اش انداختم. واي خدا.23 تا ميس كال.

البته دو تاش از بابا بود. يه هم پيام بود. ميدونم اگه دست باربد بهم برسه زنده به گورم ميكنه. از ساعت تماسها معلوم بود كه

تمام ديشب رو بيدار بوده.پيامش رو باز كردم.

-خوابي؟؟؟ آره راحت بخواب. اما من تا پيدات نكنم نميخوابم. شده تمام شهر رو زير و رو كنم پيدات ميكنم. تو منو ميشناسي.

اين چي بود؟؟؟ تهديد؟؟؟ يا يه جور ابراز علاقه؟؟؟ يعني ميتونست پيدام كنه؟؟ انگار فكر ميكرد من هنوز تو تهرانم. با لرزش

گوشي قلبم دوباره از جا كنده شد.اسم بابا روي صفحه گوشي افتاد. خيالم راحت شد.دكمه سبز رو فشار دادم و جواب دادم.

-جانم بابا

صداي پر استرس بابا تو گوشي پيچيد.ترس تمام وجودمو گرفت.


romangram.com | @romangraam