#یک_شب_آرامش
#یک_شب_آرامش_پارت_107
ميكردم سرم رو برگردوندم سمت شيشه. ماشينهايي كه از كنارمون رد ميشدن پر بود از دختر و پسرهايي كه به قول معروف اومده بودن دور دور و البته
اين وسط يه شيطنت هايي هم ميكردن.
باربد بر خلاف همه خيلي ريلكس و فقط توي يه خط رانندگي ميكرد. اين هم از مزيتهاي زندگي در يه كشور پيشرفته. شيشه رو كمي دادم پايين و سعي
كردم افكارم رو متمركز كنم. انقدر به چيزهاي مختلف فكر ميكردم كه خودم سرگيجه گرفته بودم. بيشترين چيزي كه فكر منو مشغول كرده بود اين بود كه
چرا باربد از بازي با من لذت ميبره؟ ... چرا ميخواد منو بازيچه ي خودش كنه؟ ... چرا من؟ ...
حتي فكر كردن بهش هم اعصابم رو به هم ميريخت. بد جوري دچار سردرگمي بودم. از طرفي دلم ميخواست به خاطر بازيچه قرار دادنم يه درس درست و
حسابي بهش بدم از طرفي هم وقتي فكر ميكردم كه ديگه نبينمش يه حس بد بهم دست ميداد. نميتونم بگم چي بود ... شايد يه حس وابستگي كه به خاطر اين
به وجود اومده بود كه تو اين دو سه ماه مدام ميديدمش.
بالاخره بعد از يك ساعت رانندگي با سرعت 20 كيلومتر تو اون ترافيك وحشتناك جلوي يه رستوران نگه داشت. نگاهي به سردرش انداختم.
***رستوران هاي زنجيره اي پدر خوب***
باربد پياده شد و در رو باز كرد. منم بي هيچ حرفي پياده شدم. با خودم فكر كردم باربد همش سه ماهه اومده ايران. چرا همه ي رستورانهاي شهر رو بلده؟
بالاخره بعد از يك ساعت رانندگي با سرعت 20 كيلومتر تو اون ترافيك وحشتناك جلوي يه رستوران نگه داشت. نگاهي به سردرش انداختم.
***رستوران هاي زنجيره اي پدر خوب***
باربد پياده شد و در رو باز كرد. منم بي هيچ حرفي پياده شدم. با خودم فكر كردم باربد همش سه ماهه اومده ايران. چرا همه ي رستورانهاي شهر رو بلده؟ ***
به خاطر اينكه زياد مياد؟ ... شايد با همون جمع دوستاي شلوغ پلوغش ... و ... البته اون دخترا
چند لحظه اي مكث كردم. سرم رو تكون شديدي دادم. چت شده مارال؟ ... چه مرگته؟ ... تو داري به كي حسادت ميكني؟ ... نه ... نه ... حسادت نيست
فقط يه كنجكاويه ساده است.
يه چيزي توي مغزم گفت: آره جون خودت
باربد كنارم ايستاد و با لبخند گفت: بريم ليدي؟
يهو انگار برق بهم وصل شد. خيلي وقت بود اين كلمه رو نشنيده بودم. انگار شنيدنش يه سرماي عجيبي رو زير پوستم تزريق كرد. اخمهام تو هم رفت
برگشتم سمتش و گفتم: ميشه من رو با اين اسم صدا نكني؟
لبخندش جمع شد و با تعجب گفت: چرا؟
romangram.com | @romangraam