#یاسمین_پارت_96


ژاله –كاوه اگه تو هم هنري داشتي ميتونستي امشب سرگرممون كني .

كاوه – دارم ! هنر دارم ! تو خبر نداري ! من بلدم بي دست حرف بزنم !

ژاله – لوس !

كاوه- تازه ، سوت ميزنم حض كني ! بلبلي قناري!

فرنوش – بهزاد خيالت راحت باشه من آشپزي هم بلدم . يكي از غذاها رو امشب خودم پختم .

-پس امشب من فقط از اون كه شما پختي مي خورم .

فرنوش – تو ؟

كاوه – تو ؟ يعني چي ؟

فرنوش – منظورم اينكه شما نه تو .

كاوه – يعني چي ؟ من نه خودم ؟!

ژاله – هپلي ! با تو نيست .

فرنوش خنديد و گفت :

آخه بهزاد يه دقيقه با من خودموني يه و بهم تو ميگه ، يه دقيقه بعد غريبه ميشه و شما ميگه.

كاوه – تازه اومده تهرون. فارسي ش خوب نيست .

بازم رفته بودم تو فكر و متوجه حرفها نبودم .

كاوه – حزوازاسزت. كزجازاست. مرزتي زي كزه؟ (حواست كجاست مرتيكه ؟)

-چي ؟

كاوه – كارد سه سر . پيچ پيچي . فرنوش خانم با شماست .

- بامن ؟!


romangram.com | @romangram_com