#یاسمین_پارت_74


من در حاليكه هول شده بودم گفتم :

-كاوه با من شوخي مي كنه .

كاوه – مي گن هر چه نصيب است همانت دهند .

ستايش- چطور مگه ؟

از زير ميز با پام محكم زدم به پاي كاوه كه يه دفعه بلند گفت : "آخ " . بعد گفت : آخ از اين روزگار !



آخه بهزاد امشب نمي خواست بياد اينجا ، ولي انگار قسمت اين بود .

البته منظور كاوه ، ضرب المثل با پا پس مي زنه و با دست پيش مي كشه بود .

پدر كاوه – بفرماييد خواهش مي كنم غذا سرد مي شه . اين كاوه امشب چونه اش گرم شده .

-بله همينطوره . كاوه جون از چونه اش بيش از حد استفاده مي كنه !

كاوه – بله بله ! نفهميدم ! تا همين صبحي نفس رو بزور مي كشيدي ، چطور شده شعار ميدي ؟ انگار امشب خيلي چيزها گرم شده ، تنها چونه من نيست .

ژاله – كاوه خيلي شلوغش كردي ها ! مي ذاري شام بخوريم يا نه ؟

ستايش – نشاط كاوه خان ، انسان رو شاد مي كنه .

كاوه – خيلي ممنون جناب ستايش . بازم شما . بعضي ها كه مثل پيشي مي مونن!

پدر كاوه – پيشي؟

-منظورش گربه اس . داره به من ميگه .

كاوه – مار و مور گوشت تنم رو بخوره اگه بشما نسبت گربه بدم .

بعد آروم زير لبي گفت :

- جز سگ هيچ وصله اي به تو نمي چسبه !


romangram.com | @romangram_com