#یاسمین_پارت_73
ژاله شروع كرد تا براي كاوه غذا بكشه . كاوه هم خواست براي من شام بكشه كه فرنوش گفت :
-كاوه خان ، من دارم براي بهزاد خان غذا مي كشم . شما خودتون رو زحمت ندين!
كاوه – يعني بنده غلط بكنم ديگه ! بله ؟
همه خنديدن .
فرنوش – اختيار دارين منظورم اين بود كه ديگه شما زحمت نكشين .
كاوه – معني اين يكي هم اينه كه شما ديگه فضولي نكنين ! دوباره همه خنديدن .
-كاوه تو چرا از اين چيزها تعبير بد مي كني ؟
كاوه – ا...... ! شما هم بهزاد خان ؟ ببخشيد ها ، لب بود كه دندون اومد !
صورتم از خجالت سرخ شد . زير چشمي به فرنوش نگاه كردم . صورت اونم گل انداخت .
ژاله – ديگه صحبت ها بالاتر از ليسانس شد !
دوباره خنده مجلس رو پر كرد .
فرنوش – بفرماييد بهزاد خان . اگه چيز ديگه اي هم خواستين بفرمايين .
كاوه آروم گفت :
-بعد هر دعوا ، نوبت احترام تپون كردنه !
پدر كاوه – داري چي مي گي كاوه ؟
كاوه – هيچي صحبت احترام خانم زن صاحب خونه بهزاده ! خيلي خانم خوبيه من و فرنوش و ژاله خنديديم .
فرنوش – اينم نوشابه بهزاد خان .
-دستتون درد نكنه فرنوش خانم . خيلي ممنون . شرمنده مي فرماييد .
كاوه – بهزاد جان اون مثل چي بود ؟ و مشغول غذا خوردن شد .
مادر كاوه – كدوم مثل كاوه ؟
romangram.com | @romangram_com