#یاسمین_پارت_38


-ازخونه اومدم بيرون . نمي دونم چطور يه دفعه ديدم پشت در اينجا رسيدم .

خجالت كشيدم در بزنم .

هدايت – چرا ؟ خودم ازت خواسته بودم كه بياي پيشم .

بلند شد و رفت و از جائي برام نون و پنير و گوجه فرنگي آورد و جلوم گذاشت .

هدايت – بخور ، ناقابله . فقط همين رو توي خونه دارم . ببخشيد .

-دستتون درد نكنه ، همين عاليه .

كمي مكث كرد و گفت :

-مي خوام يه چيزي بهت بگم اما مي ترسم بهت بر بخوره .

-شما صاحب اختياريد ، جاي پدر من هستين . هر چي تو دلتون هست بفرمائين . ناراحت نمي شم .

هدايت- خواستم بگم اگه مشكلت با پول حل مي شه ، برو يكي از اون كتابها رو وردار و ببر و بفروش و سرو ساماني به زندگيت بده . به درد من كه نخورد ، شايد گره اي از زندگي تو واكنه .

برگشتم و به كتابخونه قديمي اتاق كه پر بود از كتابهاي قديمي و خطي كمياب نگاه كردم و گفتم :

- دنبال مال دنيا اينجا نيومدم . نمي دونم اصلاً براي چي اومدم اينجا . انگار يكي منو آورد اينجا .

هدايت دستي به سرم كشيد و گفت : ميدونم ، كور شه كاسبي كه مشتري شو نشناسه !

بعد رفت جلوي يه گنجه و حدود پنج شش دقيقه واستاد . مونده بودم اونجا چيكار داره ؟! بعد در گنجه رو باز كرد و به يه چيزي خيره شد . چند دقيقه اي هم همين طور گذشت . بعد دست كرد و يه جعبه كه روش يه بند انگشت خاك نشسته بود در آورد . وقتي برگشت يه قطره اشك گوشه چشمش بود .

با آستينش خاك روي جعبه رو پاك كرد و از توش يه ويلن قديمي و رنگ رو رفته رو بيرون آورد و گذاشت جلوش روي زمين . بازم نشست و نگاهش كرد . بازم اشك از چشماش اومد . برام خيلي عجيب بود . يه فوت بهش كرد و دستي به كوكش زد و رو به ويلن گفت : طلسم شكست !

بعد شروع به زدن كرد . صداي گريه ساز بلند ! ناله هايي اين ساز كرد كه غم خودم رو فراموش كردم . هر آرشه اي كه روي سيم مي كشيد ، صد ورق خاطره از كتاب تلخ زندگي رو برام مي خوند .

همين كه گله هاي ساز شروع شد . باد از زوزه افتاد . صداي قل قل سماور خاموش شد . چشمهام رو بسته بودم و به اين داستان گوش مي كردم ! از اين دنيا جدا شدم و انگار روي ابرها مي رفتم . حال خودم رو نمي فهميدم . يه ماه گذشت ، يه سال گذشت ، ده سال گذشت ، نميدونم . فقط يه وقت چشمهامو باز كردم كه هدايت ويلن رو گذاشته بود رو زمين . نگاهي بهش كردم و گفتم :

-دستتون درد نكنه پدر . خون گريه كرد اين ساز . اين پنجه ها رو بايد طلا گرفت .

يه نگاهي به ويلن كرد و يه نگاهي به من و گفت :


romangram.com | @romangram_com