#یاسمین_پارت_24
- سلام پدر . خوشحالم از اينكه حالتون بهتره . بايد منو ببخشيد . شرمندم
هدايت – بهت نمي آد كه دروغگو باشي اما فداكار چرا ! بذار من اول اين رضايت نامه رو امضا بكنم بعد بيا بشين اينجا پيش من . ازت خيلي خوشم اومده .
صبر كردم تا كار مأمور تموم شد و رفت . بعدش كنارش نشستم و دستش رو تو دستم گرفتم و گفتم :
- ممنون پدر
هدايت – خيلي دوستش داري ؟
سرم رو انداختم پايين و سكوت كردم .
هدايت – دوست داشتن كه عيب نيست خجالت مي كشي. آدم تا وقتي كه عاشقه زنده س.
مي دوني وقتي بهوش اومدم و اون دختر خانم جوون جريان رو برام تعريف كرد ، چهره تو رو همينطور كه هستي در نظرم مجسم كردم . تو شبيه كسي هستي كه من خيلي دوستش دارم . حتي كارت هم شبيه اونه . چيكار مي كني ؟ خونه ت كجاست ؟
- دانشجو هستم . هيچكسي رو ندارم غير از يه دوست كه اسمش كاوه س و الان هم پايين نشسته و خيلي دلش مي خواد از شما تشكر كنه . خونه و اين چيزها رو هم ندارم . يه اتاق اجاره كردم كه همين روزها بايد تخليه كنم . تو دنيا يه پدر و مادر زحمتكش و فقير داشتم كه تو يه تصادف كشته شدن همين .
هدايت – خدا رحمتشون كنه . دنياست ديگه . خوب حالا پاشو برو . هم دوستات منتظرن هم من بهتره كمي استراحت كنم . دنيا رو چه ديدي ؟ شايد حالا حالا ها با هم كار داشتيم .
فعلاً شب بخير پسرم .
- شب بخير پدر . باز هم ممنون .
در اتاقش رو بستم و برگشتم پايين .
كاوه – حالش چطور بود ؟
شكر خدا خوبه و چقدر مرد فهميده ايه . اون آقاي مأمور كجاست ؟
پدر فرنوش – آژانس گرفتم ، رفت .
كاوه – خدارو شكر كه همه چيز بخير گذشت . بهتره ما ها هم بريم ديگه .
- شما بريد . من اينجا هستم .مي خوام مطمئن بشم كه حالشون خوبه . گويا قراره فردا صبح مرخص بشه . من مي مونم كه ترتيب كارها رو بدم .
پدر فرنوش – پسرم من صورتحساب بيمارستان رو پرداخت كردم . دكتر هم گفته خطري متوجه ايشون نيست . تلفن من رو هم دارن اگه خداي نكرده اتفاقي بيفته با من تماس مي گيرن . لزومي نداره كه امشب اينجا بموني .
romangram.com | @romangram_com