#یاسمین_پارت_18
ماشين ترمز كرد ولي با اينكه سرعتي نداشت در اثر ليز خوردن با پيرمرد تصادف كرد . بطرفشون دويدم . كاش زودتر به كمك اون مرد رفته بودم تا اين حادثه پيش نمي اومد . بيچاره پرت شد يه طرف . برگشتم كه به راننده يه چيزي بگم كه خداي من ! چي ديدم ؟!
ماشين فرنوش بود . راننده فرنوش بود .
يه لحظه خشكم زد . بلافاصله تصميم خودم رو گرفتم . بطرف پيرمرد بيچاره رفتم و با زحمت بغلش كردم .
فرنوش خانم در عقب باز كنيد ، زود باشيد ، عجله كنيد .
فرنوش خانم در حالي كه گريه مي كرد در ماشين رو باز كرد و من پيرمرد رو كه بيهوش شده بود داخل ماشين گذاشتم .
- سوار شيد فرنوش خانم و به هيچكس هم نگيد شما پشت فرمون بوديد . متوجه ايد .
فرنوش فقط گريه مي كرد و من رو نگاه مي كرد . طاقت ديدن اشك هاشو نداشتم . حركت كرديم .
حالا ديگه گريه نكنيد . اتفاقي كه نبايد افتاده . از گريه كه كاري درست نميشه . بهتره به خودتون مسلز باشيد و آدرس يه بيمارستان رو كه نزديكه به من بگيد . با اينكه خيلي وحشت زده و ناراحت بود ولي تونست خودس رو كنترل كنه و من رو به طرف بيمارستان ببره . به محض رسيدن ، پيرمرد بد بخت رو بغل كردم و به فرنوش گفتم كه ماشين رو برداره بره خونه و خودم وارد بيمارستان شدم .
خوشبختانه اورژانس خلوت بود و يه دكتر و يه پرستار مشغول معاينه پيرمرد شدن و يه مأمور به طرف من اومد .
مأمور – شما ايشون رو آورديد ؟
- بله باهاش تصادف كردم . متأسفانه خيابون تاريك و ليز بود . ماشين سر خورد .
مأمور – گواهينامه داريد ؟
گواهينامه رو بهش دادم و سرم رو كه برگردوندم ديدم فرنوش كنار در ايستاده و گريه مي كنه . به طرفش رفتم .
مأمور – آقا خواهش مي كنم از بيمارستان خارج نشيد .
- چشم همينجا هستم . بيرون نمي رم .
بطرف فرنوش رفتم .فكر نمي كردم از گريه كردن كسي اينقدر ناراحت بشم .
- قرار شد ديگه گريه نكنيد . يادتون باشه من رانندگي مي كردم . شما اصلاً حرف نزنيد . فقط خواهش مي كنم از بيرون به اين شماره كه مي گم زنگ بزنيد . شماره كاوه س .
در حالي كه معصومانه من رو نگاه مي كرد از كيفش يه موبايل بيرون آورد و داد دست من .
- بلد نيستم با موبايل كار كنم . خودتون شماره رو بگيريد .
romangram.com | @romangram_com