#یاسمین_پارت_166
-فقط كمي ميترسم ، ميترسم يه وقت مامانت با ازدواج ما مخالفت كنه .
فرنوش- نه ، به اين چيزها فكر نكن . تو مامانم رو نمي شناسي . زن بدي نيست .
-ميدونم . فقط كمي دلم شور ميزنه .
فرنشو – راستي يادم باشه وقتي مامان زنگ زد بهش بگم اگه خواست با اين كشتي هاي تفريحي مسافرتي كه كاوه ميگفت برگرده ايران .
داشتم از خنده مي تركيدم . از خودم خجالت كشيدم و دو تا فحش نثار كاوه كردم و گفتم :
-اونا خوب نيست . مسافرت باهاشون خيلي طول ميكشه . من دلم مي خواد كه مادرت زودتر از خارج برگرده كه باهاش صحبت كنيم و اگه خدا بخواد زودتر ازدواج كنيم .
فرنوش – اونطوري هم بد نيست . دوران نامزدي مون بيشتر طول ميكشه .
اومدم يه چيزي به فرنوش بگم كه يه دفعه از بالاي بالكن طبقه بالا صداي خنده شنيدم . سرمون رو بلند كرديم ديديم كاوه با بقيه دخترها و پسرها اونجا واستادن و دارن من و فرنوش رو نگاه ميكنن و مي خندن . تا ديديمشون همگي برامون آهنگ مبارك باد رو خوندن . هم يه حال خوبي بهمون دست داد و هم خجالت كشيديم .
كاوه – مجنون بيا تو . مي خواهيم شاه وزير بازي كنيم . شايد بخت بهت رو كرد و يه دفعه تو عمره شاه شدي . اونوقت ديگه حكم ت همه جا جاريه .
-چشم ، شما برين ما هم الان مي آييم .
كاوه – نميشه ، بايد همين الان بيايين تو خونه . پدر فرنوش خانم تلفن زده و به من سفارش كرده كه مواظب دخترش باشم . گفته بپا اين بهزاد ديو سيرت، بچه ام رو گول نزنه !
همگي زدن زير خنده اونقدر خجالت كشيدم ، كه داشتم آب مي شدم .
كاوه – حالا مياي تو يا بازم بگم ؟!
-اومدم ، تو حرف نزن ، من اومدم تو !
وقتي دوباره همه تو سالن جمع شدن ، كاوه يه قوطي كبريت رو علامت گذاشت و شروع كرد به بازي شاه وزير .
كاوه – همه كبريت رو ميندازيم بالا وقتي افتاد زمين اگر با طرف باريكش بود ة اون شاهه ، هرچي گفت بايد اجرا بشه . هر كسي هم كه اون يكي طرف كبريت بهش افتاد ، دزده .
همه كبريت رو انداختن تا خود كاوه شاه شد و يه دختر به اسم شبنم دزد شد .
كاوه – اول بگو چرا دزدي كردي ؟
شبنم – وا ! من كي دزدي كردم ؟
romangram.com | @romangram_com