#یاسمین_پارت_167

كاوه – انكار مي كني ؟ جلاد ، شكنجه ! زود ازش اقرار بگيرين .

فرنوش – اينجا جلاد نداريم كه !

كاوه – مگه خالتون امشب تشريف نياوردن اينجا ؟

-كاوه خجالت بكش .

همه قاه قاه خنديدن .

فرنوش – خيلي ممنون كاوه خان ! يعني خاله من جلاده ؟

كاوه – ببخشيد منظورم پسرخالتون بود ! در هر صورت يكي بايد جلاد بشه .

شبنم – بابا خودم اعتراف مي كنم ، جلاد مي خواهيم چيكار ؟

كاوه – خب ، حالا بگو چرا دزدي كردي ؟

شبنم – احتياج مادي داشتم .

كاوه – مجازات شما اينه كه پنج ليوان آب پشت سر هم بخوري .

شبنم – پنج تا !! من يه ليوان آب هم بزور ميتونم بخورم و خودم رو نگه دارم كه بيرون نرم .

-قربانت گردم كمي تخفيف بدين .

كاوه – خودت هم بيا جلو . تو كار شاه دخالت كردي ! مجازات تو اينه كه بيس تا تخم مرغ نيمرو بخوري .

-عجب شاه ظالمي !

در همين موقع صداي زنگ موبايل اومد .

كاوه – ساكت موبايل شاه زنگ زد .

يكي دو دقيقه با تلفن حرف زد و بعد گفت :

-رعاياي من حيف كه بايد برم . گويا گوشه اي از مملكت سر به شورش گذاشته اند . بايد بريم و صدايشان را در نطفه خفه كنيم ! اگر عمري به دنيا بود در بازگشت پنج ليوان آب رو بخورد شبنم خانم خواهيم داد !

بعد به من اشاره كرد كه بريم . فرنوش پرسيد چي شده كه كاوه گفت مادر يكي از دوستامون حالش بده .

romangram.com | @romangram_com