#یاسمین_پارت_16


تا اين رو شنيدم سريع دوباره سوار ماشين شدم .

- خدا خفه ات كنه كاوه . جداً اين خونه فرنوشه ؟

كاوه – اي بابا! آوردمت در خونه ليلي ، اين دستمزدمه ؟

- من كي گفتم بياي اينجا ؟ فقط خواستم بدونم خونشون كدوم طرفاست.

كاوه- بده آوردمت در خونه شون ؟ آره ؟ بگو آخه !

- نه بد نيست . يعني خوب هم نيست . اصلاً نمي دونم بده يا خوبه . ولم كن .

كاوه – خدا شانس بده ! اگه ده دقيقه ديگه اينجا واستي ، خود ليلي يا پدرش مي آن مي برنت تو خونه .

- آره جون تو . هيچكس هم نه ، پدر ليلي !

كاوه – فعلاً كه خود ليلي توي بالكن واستاده و داره بنده و جنابعالي رو نظاره مي كنه !

- راست مي گي كاوه ؟ حركت كن . تو رو خدا حركت كن برو تا متوجه ما نشده .

كاوه – چرا هول ورت داشته ؟ از همون اول كه اومديم بانو ليلي در بالكن تشريف داشتن .

- اي داد بيداد ! خيلي بد شد . كاش از اول باهات بيرون نمي اومدم .

كاوه – بالاخره بد شد يا خوب شد ؟

- حركت كن ديگه آقاي با نمك !

كاوه – نيم خواي پياده شي و يه نظر همسر آينده ت رو ببيني ؟

- برو ديگه !

كاوه حركت كرد و آخر خيابون ايستاد .

- اينجا كه خيابون پايين كوچه شماس .

كاوه - آره اينم از بخت تو آدم خوش شانسه !


romangram.com | @romangram_com