#یاسمین_پارت_15
تو هم كه گولش نزدي . خودش انتخاب رو كرده . تو هم عشوه شتري نيا ! همه چيز رو بسپار دست خدا .
فكر هم نكن كه فردا صبح كله سحر ، فرنوش و پدر مادرش يه ديگ حليم مي گيرن در خونت . فرنوش از اين جور دخترا نيست . بيخودي دلت رو صابون نزن . احتمالاً مي خواسته بدونه كجا زندگي مي كني و چه جوري .
- خيلي كم بدبختي دارم ، اين هم شد قوز بالا قوز !
كاوه – خدا چهار پنج تا از اين قوزهام به من بده ! تو به اين مي گي قوز ؟ دختره به چشم خواهري مثل يه تيكه ماه مي مونه ! تعبير از اين شاعرانه تر سراغ نداشتي مجنون ؟
- ا حركت كن بريم ديگه .
كاوه – چشم كازانوا ، اين هم حركت .
و با سرعت حركت كرد . تو اين فكر بودم كه آخر اين جريان به كجا مي كشه كه كاوه گفت :
- داري تو مغزت مرحله بعدي نقشه شيطاني ات رو طرح مي كني ؟
نگاهش كردم و گفتم : امروز خيلي بلبل زبون شدي كاوه خان .
كاوه زد زير خنده و گفت :
- از بس امروز خوشم . دارم مي بينم كه كار خدا چه جوريه . صد تا پسر آرزو دارن كه يه زني مثل فرنوش خانم نصيبشون بشه ، نميشه . اونوقت تو كه از دست اين دختر فرار مي كني با زور داره مي آد سراغت .
- از كجا معلوم شايد اين هم يه بدبختي ديگه باشه . راستي نفهميدي خونه خود فرنوش كجاست ؟
كاوه – تو به خونه دختر مردم چيكار داري ؟ نكنه مي خواي دام رو ايندفعه در خونشون پهن كني ؟
نگهدار . مي خوام پياده شم . از دستت امروز خسته شدم . خفه شي كاوه . حقته كه بهت بگم آقا گاوه .
كاوه - صبر كن بريم تو اين كوچه نگه مي دارم .
پيچيد تو يه كوچه و اواسط كوچه نگه داشت .
كاوه – بفرماييد . پياده شيد بهزاد خان !
- مرده شور اون دوستي تو ببره . اگه مي گفتم يه ميليون تومن پول بده اينقدر زود گوش مي كردي ؟
با عصبانيت از ماشين پياده شدم و در ماشين رو محكم بستم .
كاوه- خداحافظ يار وفادار ! در ضمن خونه ليلي كه مي خواستي بدوني كجاست ع همين خونه بزرگه س .
romangram.com | @romangram_com