#یاسمین_پارت_157

كاوه – اين جاي دستت درد نكنه اس ؟ يه ساعته يه ضرب دارين مي خندين .

جاي تشكر نفرينم ميكني ؟ پاشو برو صورتتو بشور سياهي ريملت راه افتاد !

يه ريمل مارك خوب بخر نگاه كن ريمل منو ! تكون نخورده ! واترپروفه !

تا حالا اگه مامانم اينجا بود صد تا ماشالله بهم گفته بود .

خاله و شوهر خاله كاوه كه از طبقه بالا پايين اومدن با هم گفتن ماشالله به اين چونه كاوه ! همه باهاشون سلام و احوالپرسي كرديم . خاله كاوه رفت تو آشپزخونه كه ترتيب غذا رو بده . يكي از دخترها از كاوه پرسيد :

-كاوه تو دكتر بشي چي ميشي؟ هر چي بشي ماها همه گي وقتي مريض شديم مي آييم پيش تو .

كاوه – من خيال دارم دكتر پزشك قانوني بشم ! حتما همه تون بيايين پيش من !

يه دختر ديگه :

-ذليل شده هر چي بهش ميگيم يه جواب تو آستينش داره !

كاوه – نخير ! نيم ساعته ديگه اينجا واستم ، از اين نفرينها كه بهم لطف مي كنن يا خفه ميشم يا ذليل و عليل !

شوهر خاله كاوه گفت :

-كاوه جون از بس دوستت دارن !

كاوه – مرده شور اون دوستي شون رو ببرن با اين دوستي ها فكر كنم آخر شب بايد اورژانس تهران منو ببره .

در همين موقع يه دختر كه اسمش زهره بود با يه فنجون قهوه اومد طرف كاوه و گفت :

-كاوه خان من مثل اينها نيستم براتون قهوه آوردم .بفرماييد.

تا زهره اين رو گفت كاوه دفتر تلفنش رو در آورد و گفت : آفرين به تو ! زود اسم و آدرست رو بگو كه بزارمت نفر اول ليست كه مامانم رو بفرستم خواستگاريت .

زهره از خوشحالي و خجالت صورتش گل انداخت .

كاوه – حالا كه دختر خوبي بودي برو يه قهوه واسه خودت بيار تا فالت رو بگيرم .

سودابه – كاوه خان تو رو خدا راست ميگي ؟

كاوه – بجون مامانم اگه دروغ بگم . اصلا كار مادرم اينه !

romangram.com | @romangram_com