#یاسمین_پارت_138


وقتي به بيمارستان رسيديم ، كاوه براي مادر فريبا يه اتاق خصوصي گرفت و مقداري هم پول به زور به فريبا داد . وقتي خيالمون راحت شد كه جاي اونها خوبه و همه چيز مرتبه ، دوتايي به خونه برگشتيم . كاوه اول منو رسوند خونه ، دم در بهش گفتم :

-خب كاوه خان ، تو فالت اسارت مي بينم .

كاوه – منكه سالهاست از دست تو مثل اسرا زندگي مي كنم .

-ديگه اينجا شوخي در كار نيست . غلط نكرده باشم فريبا خانم دلت رو برده .

بهم خنديد .

-اعتراف كن تا سبك بشي . زود تند سريع ! اگه خودت بگي ، جرمت كمتر ميشه ، يالله !

كاوه – زود تند سريع ، خوشم اومده ازش .

-هان كه گفتي فيلم شب حادثه با شركت هنرپيشه معروف كاوه برومند !

كاوه – شاعر ميگه :

در اين دنيا ز عقل و دانش و هوش الاغي مثل من پيدا نميشه !

-اگه تو زندگيت يه حرف درست زده باشي ، همين بود كه گفتي .

كاوه – ببخشيد بهزاد خان ، دلم رو به فريبا دادم ، زبونم رو كه ندادم . بيچاره برو فكر خودت باش منو كه مي بيني ، كارم درسته پدر زن كه ندارم . رقيب هم كه ندارم . ميمونه يه مادر زن كه اونهم مريضه و گوشه بيمارستان افتاده .

برو آماده باش كه همين روزها مادر فرنوش خانم با خاله اش و بهرام تيكه تيكه ات ميكنن.

-امشب دعا ميكنم كه مادر فريبا حالش خوب بشه و معلوم بشه فريبا خانم يه نامزد داره كپي شعبون استخوني . اونوقت ببينم بازم شوخ و شنگي يا نه !

كاوه – شتر در خواب بيند پنبه دانه . برو امشب بخواب كه اميدوارم صبح كه بلند شدي از چشم فرنوش افتاده باشي و فرنوش رغبت نكنه تو روت نگاه كنه . امشب تا صبح نفرينت مي كنم كه دفعه بعد كه فرنوش تو رو ديد به نظرش مثل خرچسونه بياي .

امشب تا صبح برات حق ميزنم بهزاد ! شيرم رو يعني پيتزامو كه خوردي رو حلالت نمي كنم . انشالله كاسه چه كنم چه كنم دستت باشه . انشالله يه چشمت اشك باشه و يه چشمت خون . انشالله ، نه همين ها براي امشب و فردا شبت كافيه .

-لال بشي كاوه ، آدم براي دشمنش هم اين چيزها رو نمي خواد .

حالا بگو ببينم فردا چيكار مي كني ؟

كاوه – معلومه ديگه ! ميرم پيش فريبا جونم و مامانش . چه مادر زن خوبي دارم بخدا !


romangram.com | @romangram_com