#یاسمین_پارت_130


-دختر خانم ، شرف آدم ارزشش بيشتر از اين حرفهاست . اين كار شما مثل اينه كه انسان روحش رو بفروشه .

كاوه – از من به شما نصيحت ، حتي اگه از گرسنگي و درد و مرض داشتي ميمردي ، ديگه حتي فكر اين كارها رو نكن .

كه دخترك يه دفعه پريد به ما و گفت :

-ميشه شما دو تا پولدار كثافت خفه شين ؟

من و كاوه دوباره به همديگه نگاه كرديم .

كاوه- به ما ميگه پولدار كثافت ؟

- به تو ميگه ، من كه پولدار نيستم .

برگشتم و به اون دختر گفتم :

-خانم عزيزز ، بنده تو هفت آسمون يه ستاره ندارم . زندگي منم يه چيزي شبيه زندگي شماست !

كاوه – حالا بفرماييد من كثافت از كدوم طرف بايد برم ؟

دختر همين جا نگه دارين . زشته يكي من رو تو ماشين شما ببينه .

كاوه – ببخشيد ، نيم ساعت پيش انگار يادتون رفته مي خواستين چيكار كنين .

دختر – اون نيم ساعت پيش بود . تازه وقتي هم كه اون حرف رو به شما زدم ، بلافاصله پشيمون شدم . خيال داشتم يه جا كه ايستاديد ، پياده بشم و فرار كنم .

كاوه – من اين حرفها حاليم نيست . تا شما رو دم در خونتون نرسونم و نبينم كه رفتين توي خونه خيالم راحت نميشه . پس آدرستون رو بدين ، معطل هم نكنين .

دختر – واقعا اينو مي خواهين ؟

كاوه – بعله

دختر – مستقيم برين ، سر چهار راه بپيچيد دست چپ .

كاوه رفت تو يه خيابون و همونطور كه اون دختر آدرس ميداد رفت تا توي يه كوچه باريك و خلوت ، رسيديم جلوي يه خونه قديمي .

كاوه – اينجا خونه تونه ؟


romangram.com | @romangram_com