#یاسمین_پارت_125

كاوه به ثريا خانم گفت يه چيزي براش بياره كه خود ثريا خانم با يه بشقاب برنج و مرغ وارد سالن شد .

كاوه – بگير بچه كوفتت كن بينم ميزاري يه خرده ما نفس بكشيم ؟ بابا تو جنگ هام يه آتش بسي چيزي ميدن كه همه خستگي در كنن . حمله تو بيست و چهار ساعته اس ؟

در همين موقع زنگ زدن پدر و مادر كاوه همراه ژاله و پدر و مادرش اومدن .

تا كاوه از پشت پنجره اونها رو ديد ، دولا شد و زمين رو سجده كرد و گفت :

-خدايا شكرت . اگه نيم ساعت ديگه اين اعضاي سازمان حقوق بشر ديرتر ميرسيدن بايد تسليم مي شديم و سنگر رو تحويل دشمن ميداديم ! تف به گور پدر هر چي بچه بي تربيته !

سيامك در حاليكه دهنش پر از غدا بود گفت :

-پسرخاله كاوه ، مامانم ميگه تف كردن زشته ! كار بچه هاي بي تربيته !

من و كاوه نگاهي به هم كرديم و زديم زير خنده . كاوه گفت :

-بذار من اين بچه رو تحويل بدم بريم تو خيابون كمي قدم بزنيم .

در همين موقع بقيه وارد شدن و سلام و احوال پرسي و اين حرفها . بعد مادر سيامك گفت :

-بچه ها سيامك كه اذيتتون نكرد ؟

-اصلاً اختيار دارين اتفاقا بچه با نشاط و سرحاليه .

كاوه – ولي خاله ، همش ساكت يه گوشه مي شينه و ميره تو خودش . نكنه خدانكرده افسردگي روحي داشته باشه ؟

مادر كاوه – اوا! خدا مرگم بده ! اين خونه چرا اينطوريه ؟ اينا رو كي ريخته بهم ؟

كاوه در حاليكه كاپشنش رو بر ميداشت تا برمي بيرون گفت :

-چيزي نيست مامان ! من و بهزاد و ثريا خانم و كبري خانم داشتيم با هم گرگم به هوا بازي مي كرديم .

ثريا خانم از تو آشپزخونه زد زير خنده .

دوتايي از خونه اومديم بيرون و شروع كرديم به قدم زدن تو خيابون . كاوه – آخيش ! چقدر آزادي خوبه .

-اين بچه رو لوس بارش آوردن . هر كاري كرده چيزي بهش نگفتن بي تربيت شده .

كاوه – تو رو خدا ديگه راجبش صحبت نكن يادش مي افتم چهار ستون بدنم مي لرزه .

romangram.com | @romangram_com