#یاسمین_پارت_123
كاوه دنبالش كرد كه بگيره و بزندش . ناي حرف زدن نداشتم چه برسه كه جلوش رو بگيرم . راستش دلم مي خواست خودم حالش رو جا بيارم .
وسط راه سيامك رو ول كرد و بطرف من اومد .
كاوه – چي شد بهزاد ؟ سالمي ؟
با هر بدبختي بود از جام بلند شدم سيامك اون طرف سالن واستاده بود و مي خنديد .
سيامك – اينو از تو فيلم تنها در خانه ياد گرفته بودم عمو!
كاوه دست كشيد روي سراميك هاي كف سالن و بعد گفت :
-بال بال بزني بچه ! انگار وازليني چيزي ماليده اينجاها . ديدم قبل از اومدن تو كمي ساكت شده و سرش اين طرفا گرمه نگو پدر سگ داشته وازلين ها رو ميماليده اينجا ها .
در حاليكه پشتم درد گرفته بود گفتم :
-پدر و مادرش كي ميان كاوه ؟
كاوه – چه ميدونم ، بايد ديگه پيداشون بشه . ببين چه چشماي شيطوني داره پدر سگ !
سيامك – پسرخاله كاوه به من ميگي پدر سگ ؟ بابا اينا بيان بهشون ميگم .
كاوه – نه عزيزم ، به خودم ميگم . من غلط بكنم به شما كمتر از گل بگم . اما بر پدر و مادرش لعنت اگه يه دفعه ديگه يه دقيقه تو رو نگه داره ! سيامك – پسر خاله كاوه ، امروز بهم خيلي خوش گذشته از كارتون و شهر بازي هم برام بهتر بوده !
من و كاوه نگاهي بهم كرديم و هر دو خنديدم .
كاوه – اصلا يادم رفت ازت بپرسم خونه ستايش اينا چه خبرها بود ؟
-اصلا خودم يادم رفت براي چي اومدم اينجا !
كاوه – بچه نيست كه ، شهاب سنگه .مثل آذرخش مي مونه . هر جا بيفته همه چيز رو نابود ميكنه . چطوره يه دفعه پرتش كنيم خونه خاله فرنوش ؟ شايد بخوره بغل پاي بهرام و مشكل تو حل بشه .
-گناه دارن بدبختها . اين مجازات براشون ديگه خيلي زياده .
كاوه – پاشو بريم تو حياط برام تعريف كن ببينم چه خبرها شد خونه فرنوش اينا ؟
-ما بريم كي مواظب اين بچه اس؟
كاوه – مگه تا حالا ما اينجا بوديم تونستيم جلوش رو بگيريم ؟
romangram.com | @romangram_com