#تو_از_کجا_پیدات_شد_پارت_87
تو تاریکیه خونه خودمو رسوندم به اتاقم... کلید چراغو زدم! با روشن شدن چراغ نسیم روی تخت نشست: اومدی؟!!
اخم کردم: باز که اینجایی...
از روی تخت پایین اومد: صورتت چی شده؟!کتک کاری کردی؟!...کامیار مستی؟!
پوزخند زدم!دکمه های پیرهنمو باز کردم؛ دستمو پس زد: بذار من باز کنم...
خیره شدم بهش...یقه ی پیرهنمو از رو شونم پایین داد! نگاه منو دید با حرص گفت: نمیرم! میفهمی؟! اینجا اتاق هردو مونه...
پیرهنمو در اوردمو پرت کردم تو صورتش: ببر صداتو...
داد زد: برای تو چه فرقی میکنه؟! هربار که بودم به جای نسیم؛ مهسا مهسا کردی...
پشتمو کردم بهش: حال خوشمو خراب نکن...نذار دهنم باز شه ...
روبروم ایستاد: چی داری بگی؟! هان؟!
بازوشو گرفتمو پرتش کردم سمت تخت: برگشتی چون شنیده بودی کامیار حافظشو از دست داده...برگشتی چون فکر میکردی گندات یادم نیست...تو حتی اون موقع که گفتن کامیار مرده به خودت زحمت ندادی بیای ایران...الان اومدی که چی بشه؟!...هان؟!
بالشو برداشتو پرت کرد سمت من: حالم ازت بهم میخوره...کاش مرده بودی...
روش خیمه زدم: حالت بهم میخوره و هرشب اینجایی؟!
با مشت زد به بازوم: گمشو بابا...
خندیدمو کنار کشیدم: بفرما...میتونی تشریفتو ببری...
حرکتی نکرد! منتظر نگاش کردم: د یالا....
بازم حرکتی نکرد! از روی تخت پایین اومدمو ایستادم!....نگاهم به بند تاپش که روی بازوش افتاده بود خیره موند!!نگاهمو ازش گرفتم: باشه...من میرم...
سمت در رفتم؛ دستم روی دستگیره نشست که از پشت بغلم کرد...کشیدمش سمت خودم؛ دستامو پشت سرش گذاشتمو فاصله رو صفر کردم...دستاشو دور گردنم حلقه کردو خودشو بالا کشید...چند قدم عقب برداشتم؛ هردو روی تخت افتادیم....
سرشو از روی بازوم برداشت: من میرم بخوابم...
romangram.com | @romangram_com