#تو_از_کجا_پیدات_شد_پارت_86


دستشو رو هوا تکون داد: گمشو بابا

پشت فرمون نشستمو راه افتادم...مهسا حاملست؟!!! باورم نمیشه...خندیدم ..داد زدم: عاشقتم...عاشقتم...

جلوی در ماشینو پارک کردمو سریع بیرون اومدم...خنده ی لحظه هم از لبام دور نمیشد! تو اینه ی اسانسور موهامو مرتب کردم: بابا شدی!!! هه...

در اسانسور باز شد! خواستم بیرون برم که مریمو امیرهلی وارد شدن...با دیدن من امیرعلی حتی لحظه ای مکث نکردو یقمو چسبید از بین دندوناش غرید: میکشمت عماد...

لبخند زدمو دستاشو گرفتم: میخوای خواهرزادتو بی پدر کنی؟؟؟

دستش مشت شدو فرود اومد رو گونم؛ مریم جیغ زد: احمق واس چی میزنیش...

دستمو روی گونم گذتشتمو خندیدم: زنم کجاست امیرعلی؟!!

دوباره یقمو گرفتو مشت دومو زد به چونم...

مریم بازوشو گرفت: ولش کن دیگه...رو به من ادامه داد: ما جاشو نمیدونیم فقط از طریق نوشین شنیدیم...

پوزخند زدم: پس باید برم پیش نوشین جووون!!!

امیرعلی دست مریمو پس زدو حمله کرد سمت من: عماد خیلی اشغالی..سمت نوشین بری تیکه تیکت میکنم

مریم یقه ی امیرو گرفتو از اسانسور بیرون کشید:ولش کن دیگه اههه

امیرعلی خم شدو دکمه ی همکفو زد:...دیگه نبینمت...دستم به مهسا برسه هم خودشو میکشم هم بچشو...

با خنده گفتم: بچمو...

در اسانسور بسته شد؛ با دستم خون بینیمو پاک کردم! خندم جمع شد! چه خیال باطلی داشتم که فکر میکردم میرسم به مهسا....حالا با وجود حاملگیش بی تابتر میشم...

موبایل تو جیب شلوارم لرزید؛با دیدن اسم فرزاد سریع جواب دادم: فرزاد...امشب هرجا بگی میام...

- وات؟!...حالت خوبه؟!!!

لبخند زدم: عالیم...عالی...

- چی شده؟!

در ماشینو باز کردمو پشت فرمون نشستم: مهسا بارداره



romangram.com | @romangram_com