#تو_از_کجا_پیدات_شد_پارت_85
زمزمه کردم : من بی هویتم...
یکی دستمو گرفت: کامیار...
از کنار چند نفر رد شدم! //★مهسا عاشقتم...☆ منم...//
یکی بازومو گرفتو کشید سمت خودش: اشتباه اومدی داداش...دیگه جات اینجا نیست...
بازومو از دستش بیرون کشیدم: هه...بازم که پاچه میگیری...
چونشو خاروند: مهسا ولت کرده اره؟!..
دستم سمت یقه ی لباس کارش رفت: اسم زن منو نیار...
شروین بازومو گرفت: کامی بیا بریم دیگه بسه...
پیمان پوزخند زد: کامی!!! بهت میاد...شنیدم بچه مایع داری!!پس میتونی عیباتو رفع کنی...( با ابرو اشاره کرد به گردنم) جای سوختگیو پای لنگت..
قبل اینکه من کاری کنم شروین منو کنار زد؛ با مشت زد,به چونه ی پیمان: حواست باشه با کی داری حرف میزنیو چی میگی...
پیمان دستشو گذاشت روی چونش: حیف امیرعلی نیست...به خونت تشنس عماد...به خونت تشنس...
شروین هولش داد: برو بابا...
بازوی منو گرفتو کشید سمت در تعمیرگاه؛ با صدای پیمان ایستادم: عماااد...مواظب خودت باش...امیرعلی قسم خورده خونتو بریزه...میدونی چرا؟!...چون خواهرش بارداره...
پاهام سست شد!شروین زیر بازومو گرفت: کامیار؟!
چنگ زدم به پیرهنش و خیره شدم تو چشماش: مهسا...مه...با...بار...
دست شروینو پس زدمو با قدم های محکمی سمت ماشین مهسا رفتم؛ صداشو پشت سرم شنیدم: بابا واسا منم بیام...
برگشتم سمتش: ی تاکسی بگیر برو من باید برم جایی...
romangram.com | @romangram_com