#تو_از_کجا_پیدات_شد_پارت_5
کلید رو توی قفل چرخوندمو در باز شد! کنار کشیدم تا نوشین وارد شه!دستاشو رو به آسکون گرفت: خدایا خودت بخیر بگذرون امشبو...
دستمو گذاشتم روی کمرشو هلش دادم: برو دیگه...
خم شدم تا کفشارو بردارم که صداش میخ کوبم کرد: الان چه وقته اومدنه؟؟
به نوشین نگاه کردم: با نوشین بودم!
دست به سینه؛ چند قدم نزدیک شد: نگفتم با کی بودی؟! گفتم چرا الان میای ساعتو دیدی؟
بازوی نوشینو گرفتم: چرا باید جوابتو بدم؟!
عصبانی شدو داد زد: ازون زن خیابونی ی انگلی مثل تو پس میوفته دیگه....
نوشین دستمو گرفت! میدونست حرف مادرم بشه قاطی میکنم....ادامه داد: مثل مادرت خونه خراب کنی...
داد زدم: بس کن...ببین چه ایرادی داشتی که شوهرت رفته زن گرفته...ایراد از خودت بوده...شوهرت ازت فراریه...الان که دیگه مادرم نیست! کجاست شوهرت؟ هان؟؟؟
با حرص سمتم اومدو هلم داد سمت در: برو گمشو همونجایی که بودی...گمشو بیرون...
لبخند زدم: حاجی بفهمه ناراحت میشه!داری دختر عشقشو میندازی بیرون؟!
نوشین دستمو سمت در کشید: میریم لاله خانوم ..تورو خدا دعوا نکنید...
لاله دوباره هلم داد که خوردم به در: مثل مادرت زبون درازی...گمشو تو این سه روز خونه نمیای!! حاجیتم نیست که طرفتو بگیره...
درو باز کردم! نوشین کفشامو برداشت؛ به لاله چشمک زدم: بالاخره که میاد...یادت باشه ی دختر 23 ساله هشت شب انداختی بیرون...آخخخخ حاجی بشنوه چیییی میشه!!
قبل اینکه لاله فرصت جواب پیدا کنه نوشین درو بست: دختر دنبال شر میگردی؟ امروز ی چیزیت شده ها...
جلوی اسانسور ایستاد و موبایلشو از جیبیش بیرون کشید: به مامانم بگم مهمون داریم...اونم نه ب شب...سه شببببب!!
خندیدم: زحمت نکش نمیام خونتون...
موبایلو از گوشش جدا کرد: کجا میخوای بری پس؟؟
وارد اسانسور شدم: خونه ی برادر گراام...
موبایلو تو جیبش گذاشتو کنارم ایستاد: آخخخخخ کاش میشد منم بیام...دلم براش ی ذره شده جون تو...
خندیدم: دیووونه...خوشحال میشه بیا بریم خب...
romangram.com | @romangram_com