#تو_از_کجا_پیدات_شد_پارت_39
تقه ای به در خورد و باز شد؛ چرخیدم سمت در؛ مریم با اخم گفت: شام امادس...
سرمو از روی پای بابا برداشتم؛ مریم از اتاق بیرون رفت؛ رو به بابا گفتم: میشه دیگه جایی نری؟؟...بابا همین تعمیرگاهو بچسب دیگه...اخه تور زیارتیه مشهدت برای چیه؟؟؟
خندید: دختر انقد غرغر نکن...اون دفعه هم که رفتم مشهد به اصرار حاج رضا بود...دیگه نمیرم خیالت راحت...
از روی تخت بلند شدو دستمو گرفت: پاشو بریم شام بخور...لاغر شدی...
روبروش ایستادم: پس چهار روز پیش کجا بودی؟...
منو سمت در کشیدو گفت: شمال...
لاله جلو ی در ظاهر شد: تو که گفتی رفتی قم؟؟!!...
بابا لاله رو کنار زد: بعدن حرف میزنیم...فعلا بریم شام بخوریم...
لاله جلوشو گرفت: همین الان میگی...چه ریگی به کفشته؟؟...اون کپیه سندا چی میگه؟؟
دستمو روی سرم گذاشتم: میشه دعوا نکنید؟؟...
لاله حمله کرد سمتمو هولم داد: تو دهنتو ببند...
حاجی بازوشو گرفت: لاله بس کن...گفتم حرف میزنیم...
با مشت زد به سینه ی حاجی: کی؟؟..وقتی کار از کار گذشت؟؟...کی اون زمین شمالو خریدی؟ کی به نام این دختر کردی؟؟؟...
بابا هولش داد و سمت پذیرایی رفت: به تو ربطی نداره...
لاله با سیلی زد به صورت خودشو باگریه گفت: من تو این زندگی چیکارم؟؟...بگو ...این همه بهم ظلم کردی دم نزدم...دوباره خواست صورتش چنگ بزنه که دستشو گرفتم: لاله جون...نکن اینکارو...
جیغی زدو هولم داد که خوردم به دیوار و تابلو افتاد زمین شکست...
مریم داد زد: بسه...بسه...بابا به فکر ماهم باشید...اعصاب نذاشتید برای ما...ی دفعه طلاق میگرفتید راحت میشدیم...
لاله سمت اتاقش دوید داد زد: اتیش میزنم این زندگی رو...
خواستم پشت سرش برم که حاجی بازومو گرفت: تو کجا؟؟...
منو کنار زدو سمت اتاق رفت و درو بست...مریم کنارم ایستاد: وای کتک کاری نکن؟؟؟
دستشو گرفتم؛ نگام کردو دستمو فشرد.....
romangram.com | @romangram_com