#تو_از_کجا_پیدات_شد_پارت_38


لبخند زدم و بغلش کردم: عزیزم...من کنارتم عشقم..نگران چی هستی؟؟...

گردنمو بوسیدو ازم جدا شدم: عماد قول بده...تنهام نذاری...

اخم کردم: کجا برم بدون تو؟؟ کجا دارم برم؟؟

سمت در رفت: نمیدونم ...استرس دارم عماد...

پشت سرش رفتم؛ هوا هنوز تاریک بود سمت در تعمیرگاه رفتیم؛ دوباره بغلش کردم: مهسا...بهش فکر نکن...گناه نکردیم که....تو زن منی...

لبخند زد: باشه...

گونشو بوسیدم: راستی...دنیای جدیدت مبارک....

دستشو جلوی دهنش گذاشتو خندید...بین خنده گریه کرد! با تعجب گفتم: مهسا؟؟؟

ازم جدا شد؛ درو باز کردو سمت ماشینش دوید...

مهسا:

با صدای باز شدن در اتاقم؛ چشمامو باز کردم؛ بابا اروم وارد اتاق شدو درو بست...روی تخت نیم خیز شدم؛ لبه ی تخت نشست: چرا سه روزه خودتو اینجا حبس کردی؟

بغض کردم: چیزی نیست...سرما خوردم...

دستمو گرفت: عمادم کلافس؛ حواسش به کار نیست...دعواتون شده؟....

سرمو روی پاش گذاشتم: نه؛ دعوا نکردیم...بابا؟

دستشو روی سرم گذاشتو موهامو نوازش کرد؛ ادامه دادم: از شناسنامه ی عماد چه خبر؟....

- راستش اصلن فرصت نکردم...دنبال ی سری دیگه از کارام...

سرمو چرخوندمو نگاش کردم: چه کاری؟

لبخند زد: مهسا...من مهریه ی مادرتو ندادم...

خندیدم: زن صیغه ای مهریه میخواد چیکار؟؟؟..( تو دلم ادامه دادم؛ چرا بخت منو مادرم یکیه؟؟...تنها فرقمون اینه اون زن دوم بوده...)

پیشونیمو بوسید: مهسا...نگرانتم...نگران تنهاییت بعد خودم...

اخم کردم: بابا این چه حرفیه؟؟...میمیرم نباشی...( هنوز هستیو لاله روزگارمو سیاه کرده...نباشی چی میشه؟)...

romangram.com | @romangram_com