#تو_از_کجا_پیدات_شد_پارت_35


خواستم جواب بدم که لاله گفت: بذار بره گمشه...

امیرعلی با خشم نگاش کرد: مامان تمومش کن...خواهرمه...این موقع بندازمش بیرون؟ غیرت ندارم من؟

برای این نگرانیش چونم لرزید؛ خودمو انداختم بغلش: دوست دارم امیر...

دستاشو پشتم گذاشتو رو سرم بوسه زد؛ اروم زمزمه کرد: حال لاله خوب نیست...ببخشش...

ازش جدا شدم: فردا صبح حاجی میاد...برمیگردم...

مریم با گریه گفت: هرچی میکشیم از دست این پدرمونه...دنبال کار خیره...بیاد شره اینو بکنه ازین خونه

امیرعلی داد زد: تو خفه شو...اتیش بیار معرکه میشی...

از کنار امیرعلی رد شدم: صبح میام...

پشت سرم اومد: کلیدامو بگیر برو خونه ی من ... خیالم راحت میشه اینجوری

کلید و گرفتم: مرسی که هوامو داری...

از خونه زدم بیرون و سمت ماشین رفتم...پشت فرمون نشستم...بغضم شکست! ماشینو روشن کردمو سمت تعمیرگاه رفتم....کل مسیر اشک ریختم...جلوی تعمیرگاه ماشینو نگه داشتمو شماره ی عمادو گرفتم؛ بعد از دو بوق صدای بمش تو گوشم پیچید: سلام عشق عماد...

با گریه گفتم: تنهایی؟

- چرا گریه میکنی؟؟ چی شده؟؟

ماشینو خاموش کردم: اگه تنهایی میام پیشت...

- گفتم کجایی؟؟؟

از ماشین پیاده شدم: جلو در تعمیرگاه.....

صدای بوق ازاد تو گوشی پیچید...در تعمیرگاه باز شد! رفتم سمتش؛ تا چشمم بهش افتاد با هق هق خودمو انداختم بغلش: عماد...

بغلم کردو داخل تعمیرگاه کشید؛ درو بست: چی شده مهسا؟

تیشرتشو چنگ زدمو سرمو به سینش فشردم: نپرس ...حالم بده...

دستشو روی کمرم گذاشت: مهسا ...باید بدونم این موقع با گریه واس چی اومدی اینجا یا نه؟

با گریه گفتم: لاله منو زد...از خونه بیرونم کرد...

romangram.com | @romangram_com