#تو_از_کجا_پیدات_شد_پارت_29
نگاش کردم: واس چی میخوای؟! اصلن چرا با این ماشین اومدیم؟! من دیشب خوابم برد...( ی دفه مثل برق گرفته داد زدم) عماد...بابام!!!
دستشو روی فرمون گذاشتو کامل برگشت سمت من: دختر حاجی...این ماشین مال مردمه باید ببرم تعمیرگاه...ساعت شش صبحه و الان بچه ها پیداشون میشه...در ضمن پدرتونم دیشب دنبال شما میگشتن! گفت سه روزه خونه نرفتی!!( اخم کرد) این سه روز کجا بودی؟؟؟
با خنده زدم به بازوش:دیوونه...به حاجی بگم این سه روز کجا بودم؟!
با لبخند نگام کرد: با روزش کاری ندارم ولی شبا پیش من بودی...میتونی بهش بگی...
خندیدم؛ دستم سمت دستگیره رفت که مچمو گرفت: کجا؟!
برگشتم سمتش و گفتم: راستی من بگم شش صبح از کجا میام؟! ....( به دکمه های کنده شده ی مانتوم خیره شدم) ..با این سرو وضع حاجی نمیگه کدوم گوری بودی؟؟؟؟؟
سرشو پایین انداخت: واقعا متاسفم...نمیدونم چطوری ازت معذرت خواهی کنم....
کلیدای ماشینو از جیبم بیرون کشیدم: عیبی نداره داداش...ما که باهم ازین حرفا نداریم!!!!!
با شیطنت نگام کرد: واقعا ازین حرفا نداریم؟؟؟!!! باشه...ببینم دفعه ی بعد که تنها شدیم بازم این حرفو میزنی...
اب دهنمو قورت دادم: چیزه...مممم...ببین! من برم دیرم شد...
درو باز کردم که دوباره دستمو گرفت: به حاجی گفتم...
با تعجب نگاش کردم: چی رو؟؟؟
لبخند زد و دستمو محکمتر گرفت: امشب میام خواستگاریت...
با هیجان دستمو از دستش بیرون کشیدمو بغلش کردم: وااای باورم نمیشه...عماد...عاشقتم...
حلقه ی دستامو باز کرد: دختر خجالت بکش تو خیابون اول صبحی پسر مردمو بغل میکنی؟؟...
با انگشت زد رو بینیم:شب میبینمت...برو عزیزم
براش با دستم بوس فرستادم که اروم گفت: جووون...شیطونی نکن...
از ماشین پیاده شدم؛ دوباره خم شدم داخل ماشین: راستی ماشینم چی میشه؟!
کلیدامو تو جیب شلوارش گذاشت: شب میارمش...یادت باشه دادیش صافکاری....
چشمک زدم: میبینمت...
تک بوقی زد و دنده عقب گرفت...به دور شدنش خیره شدم؛ باورم نمیشه عمادو دارم...وقتی از جلوی دیدم محو شدم! ناخواسته اه کشیدم: یعنی همه چی به این راحتی بود؟!
romangram.com | @romangram_com