#تو_از_کجا_پیدات_شد_پارت_24
دستشو سمت دستگیره ی ماشین برد که دوباره بازوشو گرفتم: مهسا اینجوری ازم جدا نشو...
با خشم نگام کرد: میدونی من نیم ساعت پیش چی کشیدم؟! چقد جیغ زدمو التماست کردم؟! اونوقت تو میگی توو خیالاتت با یکی دیگه بودی؟...لعنتی ببین مثل وحشیا دکمه های مانتومو کندی...لب و گردنمو گاز گرفتی...
- مهسا باور کن...من ...دستامو دور صورتش قاب کردم: مهسا من عاشقتم اینجوری از پیشم نرو...حرفامو باورکن...ی مدته ی سری تصویر از جلوی چشمم میگذره...دو روزه گیجم مهسا...تو باورم نکنی کی باید باور کنه؟؟
رد اشکشو پاک کردم: منو ببخش...ببخشو برو...
دستامو پس زد: بخشیدم ...حالا بذار بزم...
خندیدم: اینجوری نه!...مهسا...بارر کن دست خودم نیست؛ نمیتونم کنترلش کنم...
به پشتیه ی صندلی تکیه داد: برام اب میاری؟!
دستم سمت دستگیره رفت: میبخشی؟!
سرشو بالا پایین کرد...
لبخند تلخی زدم؛ از ماشین پیاده شدم...اصلن یادم رفت چیکار میخواستم بکنم و برای چی پیاده شدم؟!... من داشتم چیکار میکردم؟! مهسا حق داره از من بترسه...این تصویرها چیه میاد تو ذهنم!؟ اون دختر کی بود؟ لگد محکمی به لاستیک ماشین زدم...اروم نشدم! دوباره با پا زدم بهش و داد زدم!! داد زدم تا ذهنم خالی شه...من زندگیه الانمو دوس دارم؛ هرچند سخت میگذره...صدای بسته شدن در ماشین اومد! مهسا سمت در خروجی دویید....
پشت سرش رفتم: مهسا...عزیزم واسا...
با سرعت سمتش رفتم...قبل اینکه دستش به در بخوره از پشت بغلش کردم؛ تقلا کرد برای خارج شدن از اغوشم: ولم کن عماد...عماد امشبو دوس ندارمم...
محکم تر گرفتمو کنار گوشش زمزمه کردم: اروم باش عزیزم...مهسا نرو ....اینجوری نرو...
برگشت سمت من؛ با گریه نگام کرد: عماد من امشب تا سر حد مرگ ترسیدم.....دیگه اینکارو نکن با من!
زخم روی لبشو لمس کردم: باشه؛ باشه...تو فقط اروم باش! .....
نگاهشو دوخت بهم؛ لبخند زدم: به خدا الان عماد سابقم....
سرشو پایین انداخت؛ ادامه دادم: امشب شام نیاوردی؟!
نگام کرد: میدونستی خیلی پررویی؟؟
سرمو به صورتش نزدیک کردم؛خواست صورتشو عقب بکشه دستمو پشت سرش گذاشتم؛ لبام روی گونش متوقف شد؛ زمزمه کردم: امشب می مونی اینجا؟!
صداشو کنار گوشم شنیدم: عماد میترسم...
چونشو بوسیدم: نترس...با خنده ادامه دادم: من کنارتم....
romangram.com | @romangram_com