#تو_از_کجا_پیدات_شد_پارت_2
اولین نفریه که دوس دارم همیشه اسممو صدا بزنه!شبو روز کنارم باشه و بهم بگه مهسا!!
نوشین با آرنج زد به پهلوم: مهسا؟کجایی؟
سرمو انداختم پایین! منی که در مقابل همه قوی و مغرور بودم! مقابل عماد احساس ضعف میکردم!
چشمم به کفشاش افتاد! چند قدمی برداشت؛مقابلم ایستاد: مهسا؛ ماهی پنج بار ماشینتو میاری اینجا! ماها اینجا بیکار نیستیم! میبینی که کلی ماشین دیگه ای هم هست که باید مشتریامونو راضی نگه داریم!...سرشو خم کرد سمت من: در ضمن...اون مشتریا پول میدن! دستمزد میدن! نه مثل تو که از اعتبار پدرت مایع میذاری!
سرمو بلند کردم! نگاهم تو نگاهش گره خورد! لبام بازو بسته شد! جوابی نداشتم که بگم! چشممو از چشمای مشکیش گرفتمو خیره شدم به جای سوختگیه روی گردنش!
- نمیخوای حرف بزنی؟!من کلی کار دارم؛هربار که میای اینجا وقتمونو میگیری!ی چیز دیگه...میدونی که حاجی دوس نداره دختراش بیان تعمیرگاه!!!
بغض کردم!مطمئنم لرزش چونمو دید که داد زد: حمید...ی صندلی بیار...
نوشین زیر بازومو گرفت: مهسا!خوب نیستی تو...حالا هی بگو حالم خوبه..فشارت پایینه
قطره ای اشک از چشمم افتاد! نتونستم جلوشو بگیرم...دستای نوشینو پس زدمو سمت ماشینم رفتم...نشستم روی صندلی و سرمو تکیه دادم به فرمون...چشمام بارید..حقمه!این حقارت حقمه..
در ماشین باز شد! شخصی کنارم نشست!بوی عماد بود..میشناختم این بورو؛ همون روزای اولی که خونمون می موندو من جاشو جمع میکردم؛ همون روزایی که همه دنبال هویتش بودن و من مست میشدم از بوییدن ملافه ای که گرم میکرد تن عشقمو: مهسا...دیدم پیمانو زدی! کارت بد بود...هر دلیلی که داشتی! بد بود کارت
کاش میتونستم داد بزنم حررف نزن! حرف که میزنی قلبم ناآرومتر میشه!
- مهسا؟! ... نگام کن!
سرمو از روی فرمون برداشتم؛ چرخیدم سمتش و خیره شدم به دستای روغنی و سیاهش!
- مهسا خانوم...گریه میکنی؟..هه..ما باید از دست تو گریه کنیم...چرا این ماشین بیچاره رو میکوبی اینور اونور!
با تعجب خیره شدم به چشماش! خندید: چیه؟! فکر میکردی کسی نمیفهمه؟! شاید پیمان و بقیه ی بچه ها متوجه نشن این خرابکاریا عمدیه! ولی منو حاجی رو که نمیتونی گول بزنی!
نگاهم از چشماش سر خورد به لباش! !به چاک وسط لبش که عاشقش بودم!
نامردیه کامله که توسن 23 سالگی عاشق کسی بشی که بی هویته!کسی که حتی اسمش یادش نیست!یادش نیس از کجا اومده...پدرو مادرش کین...
-مهسا؟ حواست با منه؟
معلومه که حواسم با توإ! خیلی وقته با توإ...باید حواسمو پرت کنم از تو!!!
نفس پر حرصشو بیرون داد: ببین مهسا! میدونم رانندگیت خوبه...پس هر دلیلی که داری برای کارات! بهتره تمومش کنی...ی بار دیگه ماشینتو بیاری اینجا مجبورت میکنم خودت درستش کنی!
در ماشینو باز کردو رفت!
romangram.com | @romangram_com