#تئوری_یک_قاتل_پارت_19

به یکی از بچه ها که آن اطراف بود گفتم:

_ احسان کجاست؟ ندیدیش؟



نیم نگاهی به من انداخت و جواب داد:

_رفته اتاق رییس.



سر تکان دادم و دوباره وارد دفتر شدم. برای هر کداممان یک میز در دو طرف اتاق قرار داشت، اما نه روی میز خودم و نه روی میز احسان، اثری از پرونده نبود.



دست به کمر وسط اتاق ایستادم که صدای ویبره شنیدم. نگاهم به گوشی احسان افتاد که روی میز داشت می لرزید. چرا موبایلش را با خودش نبرده بود؟



صفحه گوشی مدام روشن و خاموش می شد و شماره ناشناسی روی صفحه خودنمایی می کرد، اول گفتم به من چه مربوطه؟ کنار کشیدم و دوباره دنبال پرونده گشتم اما صدای ویبره قطع نشد.



خبری از احسان نشده بود و این صدا هم روی اعصابم بود. به سمت موبایل رفتم و با خشم جواب دادم:

_بله؟



_آقای افشار؟





صدا به طرز عجیبی کلفت و خشن بود؛ مثل صدای آدم فضایی ها در فیلم های ترسناک!



_شما؟



خنده کوتاهی کرد و گفت:

_ تلاش نکن که من رو بشناسی فقط برات یه توصیه دارم بکش کنار.



با اخم تمرکز کردم، هرچند که با این سردرد و آشفتگی غیر ممکن بود.



_پیاده شو باهم بریم، از چی بکشم کنار؟ چی می گی؟



صدا عصبی شد.

_پرونده ای که دستته به نفعته که بی خیالش بشی وگرنه یا خودکشی می کنی یا تصادف!



این یک تهدید علنی بود تازه فهمیدم چه اتفاقی افتاده است پس خودکشی و تصادف عمدی بوده، حالا که پرونده به ما رسیده است، می خواهند مارا هم از سر راه بردارند. البته فقط احسان را!



_به فرض که من بکشم کنار؛ همکارم چی؟ می خوای با اون چی کار کنی؟



دوباره خندید، این خنده ها روی اعصابم بودند.



_نگران اون نباش اون همین الانش هم طرف ماست خودش کمکمون می کنه، به پیشنهادم فکر کن.



صدای بوق در گوشم پیچید.

همان طور خشک شده ایستاده بودم. اینجا چه خبر بود؟ من چطور به آن ها کمک می کردم؟ اصلا به چه کسانی؟ این پرونده چطور به من ربط پیدا می کرد؟!

با صدای خشمگین احسان به سمتش برگشتم:

_ واقعا مسخره ست!



من که هنوز گیج بودم نتوانستم حرفی بزنم. احسان در را بهم کوبید و به سمت من آمد:

_ رییس پرونده رو ازمون گرفت! باورت می شه؟ میگه پرونده مختومه اعلام شده، این یعنی چی؟ مگه ما مسئول تحقیق نیستیم؟ کی تونسته...



صدایش را نمی شنیدم. پرونده مختومه شده بود؟ آن هم بعد از این تماس مشکوک و اطلاعاتی که به دست آورده بودیم؟ باز چه خبر شده بود؟



_هی؟ اصلا شنیدی چه زری زدم؟!




romangram.com | @romangram_com