#تاوان_دختر_بودن_پارت_6

من-فاطمه همچین تعریف میکنی انگار دیدی بدبخت ذاری این کارا رو میکنه!شاید تهمت باشه عزیزمن.....زشته ...زبونتو گاز بگیر

الناز-توکه سرت درد میکرد واسه این حرفا؟!

من – کی من؟؟؟ من کی غیبت کردم؟همیشه دراین مورد ضدحال بودم...عه..استغفرلله

پگاه-اوه اوه رفتی بالا منبرآنی!

چشم غره ای بهش رفتم وگفتم:

-ایش غیبت نکنین دیگه

فاطمه والناز وپگاه چشماشون شده بود اندازه نعلبکی و مات من شده بودن

گفتم:

-هان؟ چیه؟در.....

چشمم افتاد به جناب راننده که یه پسر جوون حدودبیست پنج یا شش سالش بود ..چشم ابروی مشکی با پوست جوگندمی ابروهای پیوندی که خیلی شیک تمیزشون کرده بود بینی قلمی ولبای قلوه ای که الان نیشش تا بناگوشش باز بود

اخمامو کردم تو هم ...اعصابم بهم ریخت....یعنی پسرک هیز از کی داشته به من نگاه میکرده؟کاش من پشت صندلی راننده نمیشستم ...حالم از پسرا بهم میخورد ..

فاطی یهو محکم زد تو بازوم که جیغم رفت هوا...

من-هویی چته وحشی امازونی ...دسته ها ..کیسه بکس نیستم که

فاطمه-وا اروم زدم که

من- حالا هرجوری زدی

فاطمه- باشه خو ببخشید عشقم

گوشی مو از تو جیب مانتو م دراوردم وبه بچه نگاه کردم وگفتم:

- شما هم اری؟

الناز- بله ....ماهم هویجور


romangram.com | @romangram_com