#تاوان_دختر_بودن_پارت_59
مهندس-خب اگر دید زدنتون تموم شد بفرمایید...
درکمال پررویی گفتم :
-بله تموم شد ..خب شرایطتتون برای استخدام چیه آقای فلاح؟
مهندس با خنده گفت:
-خب برای من سابقه ی کار مهم نیست ...چون شرکت ما هم تازه کاره ولی خداروشکر وضعیتمون خیلی خوبه ... من با شریکم که دوست صمیمی م هم هست این شرکت رو نزدیک دوساله که راه اندازی کردیم ونیاز به منشی داریم....منشی قبلیمون خانم حسن زاده ازدواج کردن وهمسرشون اجازه ی کار روبهشون نداد و مامجبور شدیم دنبال منشی بگردیم... حقوق شما ماهی ششصد وبیست هزارتومن هست .... اگه کارتون خوب باشه به مرور بیشتر هم میشه ... فقط شما مدارکتون رو لطف کنین تا اسمتون جز اعضای شرکت ثبت بشه ....خب سوالی هست؟
-نه ....فقط یکم نیاز دارم که برام توضیح بدین کارایی رو که وظیفم هست وباید انجام بدم ...واینکه از کی میتونم کارمو شروع کنم؟
-شما از فردا میتونین تشریف بیارین سرکارتون...وظایفتون رو هم شریکم براتون توضیح میدن !
-بله مرسی ممنون ...متوجه شدم...
-خوش امد میگم ورودتونو به این شرکت !
-ممنون
-راستی خودتون رو معرفی نمیکنین؟
خنده م گرفته بود !...چرا من خودمو معرفی نکرده بودم؟
-آنا مرتضوی هستم :)
-من هم اشکان فلاح هستم خوشوقتم :)
-همچنین
بالبخند از جام بلند شدم وبه سمت در رفتم و وقتی در رو باز کردم با دیدن کسی که جلوم بود سرم گیج رفت وهمونجا نشستم رو زمین ...
چشمامو بستم وبا دستم شقیقه مو فشار میدادم...اصلا دوست نداشتم چشمامو باز کنم ...دوست نداشتم به این باور برسم که اون واقعیته ....
مهندس-خانم مرتضوی چی شدین؟حالتون خوبه؟...عمو مجید ...عمومجید اب قند بیار ... خانم مرتضوی؟
اروم چشمام رو باز کردم بالاخره که باید میدیدمش؟!....نمیشد که فرار کنم؟چشمام رو بازکردم
romangram.com | @romangram_com