#تاوان_دختر_بودن_پارت_56
من- میدونی تو فرهنگ لغت من به شما سه تا چی میگم؟
منظورمو گرفتن باز خواستن حمله کنن که گفتم :
-صبحانه نمیخوایین؟
سرافکنده از اشپز خونه بیرون رفتن تا به کاراشون برسن ....
بعد از صبحانه با بچه ها به سمت روزنامه حمله کردیم تا برای من کارپیدا کنیم ....
اصولا کاری به جز منشی گری نمیتونستم انجام بدم .....
با چند جا تماس گرفتیم ولی متاسفانه منشی دلخواهشونو انتخاب کرده بودن ...
با ناراحتی تموم به اخرین گزینه نگاه کردم ..میخواستم بی خیال بشم وتماس نگیرم ولی یه حسی میگفت اینجا قبوله ...
شرکت پارسیان ...شرکتی که دستگاه های پزشکی میفروخت بی نهایت نیازمند منشی بودن ...
با ترس شمارشو گرفتم و منتظر شدم جواب بده ...بعد از چند ثانیه صدای مرد جوانی در گوشی پیچید هول شدم و گفتم:
-ام ..چیزه ...سلام..خوبین....شرکت پارسیان؟
نگاهی به بچه ها انداختم که از خنده کبود شده بودن...
مرد- بله بفرمایید...فرمایشتون؟
-ببخشید برای کار مزاحمتون شدم ...
-بله بله ..شما امروز ساعت 11 تشریف بیارین ...
نگاهی به ساعت انداختم ...وایی ساعت ده و نیم بود...
با استرس گفتم:
romangram.com | @romangram_com