#تاوان_دختر_بودن_پارت_36
امــــآن از بغضــیــ که کهنهـــ باشد....
پوزخندی زدم ...
اروم شدم ... اروم اروم ...
یاسر-آنا خانوم حالت خوبه؟
خندیدم ... من خانوم شدم ...
من بدون اجازه ی پدر و مادر خانوم شدم ...
الان من خانومم ...
خنده م شدید تر شد ...
یاسر-انا خوبی؟چرا میخندی؟
خنده؟
اونم چه خنده ای خبر نداری! خنده ی الان من از گریه غم انگیز تر است ...
با همون حالت از دستشویی اومدم بیرون ..
با تعجب نگاهم میکرد ...
میخندیدم ولی اشکم از چشمام میریخت پایین
رفتم جلوی یاسر ... یقشو گرفتم تو مشتم هولش دادم سمت دیوار ... چون ضربه م ناگهانی بود بی هیچ مقاومتی کوبیده شد تو دیوار و صدای ناله هاش بلند شد
هیچ کاری نکرد تو چشماش خیره شدم و دستمو اوردم بالا
زدم زیر گوشش
دستشو گذاشت رو گوشش .. دستمو اوردم کوبیدم زیر اون یکی گوشش ...
خواست دستشو بذاره دو طرف صورتش ... ک محکم با زانوم زدم زیر شکمش ... وقتی خم شد با مشت میزدم تو کمرش ...
romangram.com | @romangram_com