#تاوان_دختر_بودن_پارت_35

به همین راحتی؟

اشک هام امونم نمیدادن ... نفسم تنگ شد ...با عصبانیت با مشت کوبیدم تو ایینه ...

دستم سوخت ...ولی مهم نبود ... نه مهم نبود ..

دردش در مقابل درد روحم هیچ بود ..

بغضم نمیشکست ...

دلم برای خودم سوخت ...

تمام بغض هایم بغض کرده اند...

بمیرم برایشان ...

دلشان برایم میسوزد ..

آنها نیز میخواهند بگریند تا کمی سبک شوند ...

مثل من ...

دلشان میخواهد رها شوند ...

تا سبک شوند...

سبک مثل پر ...

میخواهند بپرند ...

مثل پریدن از یک برج ...

میخواهند خالی شوند از بغض ...

ولی ..

امــــآن ...


romangram.com | @romangram_com