#تاوان_دختر_بودن_پارت_34

از بچگی تا الان هر وقت زمین خوردم و به سختی پاشدم یه جمله شنیدم: غصه نخور، خدا بزرگه.

حواست هست خدا؟ حواست هست هر روز باباهت درد و دل میکنم؟ حواست هست غصه هام داره سنگینی میکنه؟ حواست هست خیلی وقته چشام بارونیه؟ حواست هست نفس کم آووردم؟ خدایا نفس میخوام... خوشی میخوام... زندگی میخوام... خدایا یه خنده از ته دل میخوام...

خدایا خیالت راحت، بازم قلبم شکست.

بی صدا از جاش بلند شد و به سمت لباساش رفتــــ....

لباساشو پوشید ... و اهسته بهم نگاه میکردبهم ... و من مثل یک مرده خیره نگاهش میکردم ...

ترسید ..اروم اومد سمتم و دستش رو گذاشت زیر بینیم و وقتی گرمی نفس هامو حس کرد پوفی کشید ورفت از اتاق بیرون ...

وقتی رفت خودم انداختم رو تخت و هق هق میکردم ...خودمو بغل کرده بودم و اروم خودمو تکون میدادم و زمزمه میکردم :

لالا گل نازم ...

اینا خوابه گل نازم

بخواب تا بیدار شی از این کابوس واقعی ..

اروم از رو تخت تیکه های لباسمو برداشتم و انداختم رو بدنم ...

در باز شد و یاسر اومد تو .. ی دست لباس دستش بود ... اهسته با ارامش خاصی لباسامو پوشوند و بوسه ای به موهام زد ...

هولش دادم کنار ...از کنارش رد شدم و رفتم بیرون از اتاق

یاسر-اگه دنبال w.c در بغلیه .

رفتم تو دستشویی جلوی اینه وایسادم ... ب

به قیافه م نگاه کردم ... چشمام از اشک پر بود و بغض داشت خفه م میکرد ....

اروم دستمو کشیدم رو گونه م ...

یعنی تموم شد؟

قطره اشکم چکید پایین .


romangram.com | @romangram_com