#تاوان_دختر_بودن_پارت_30
خیره نگاهم کرد و گفت:
- یعنی میخوایی بگی که منو نمیشناسی؟..نکنه فراموش کردی اون بوسه های شیرین رو هوم؟
-چی میگی آقای محترم؟...من شمارو نمیشناسم !
-چه بانمکی شما !
چیزی نگفتم که دستمو تو دستش گرفت و پوزخند زد وگفت:
-خوبه نمیشناسی و یخ کردی !
با پته پته گفتم :
-هنوزهم رو حرفم هستم ... من شما رو نمیشناسم !
- بعید میدونم من اشتباه کرده باشم ...هنوز طعم لباتو یادمه .ولی خب شاید تو یادت رفته هوم؟...بیا بریم تا یادت بیارم !
بلند شد وسعی کرد منو بلند کنه ولی من مثل چسب چسبیده بودم به مبل ....
ولی به زور بلندم کرد و رفتیم پیست رقص و شروع کرد به رقصیدن ...ولی من مثل ماست نگاهش میکردم دستامو گرفت و زیرگوشم زمزمه کرد:
-برقص ...میدونم که بلدی !
سرشو اورد تو موهام و بو کشید :
- اوووم ...چه خوشبویی جیگر ...
قلبم مثل قلب گنجشک میزد ... فقط دلم میخواست برم ... بم از این مهمونی مسخره ... میدونستم که بردیا منو میذاره میره ...حس بدی داشتم کاش نمیومدم ....بغض داشتم و اشک تو چشمام جمع شده بود ... خیلی اروم و اهسته زدم زیرگریه ....
-چرا گریه میکنی عزیزم؟ازم میترسی؟ازچی من میترسی؟ من که هنوز چیز ترسناکی نشونت ندادم!
-تورو خدا ولم کن برم .
-کجا؟جایی بهتر از بغل من هست؟
اروم دست انداخت زیرپام وبلندم کرد ...شروع کردم به جیغ زدن ولی هیچ فایده ای نداشت همه مست و پاتیل بودن ...کسی متوجه من نبود... زدمش ...با مشت میزدمش جیغ میزدم ......
romangram.com | @romangram_com