#تاوان_دختر_بودن_پارت_25

من-بفرمایید ...

بردیا –مزاحم نیستم؟

خنده ی کوتاهی کردم و گفتم :بیا تو ..

-اومدم یک نکته رو یاد اوری کنم.

-نکته؟چه نکته ای ؟

-امشب همون مهمونیه که بهت گفتم ... لباس داری؟

زیر لب گفتم :چقدر زود سه روز تموم شد ...من فکرکردم امروز روز دومه !

-چی ور ور میکنی زیر لب؟....جواب منو بده ! ..میگم لباس داری یا نه ؟

-نمیدونم چی بپوشم ! توکمدمو نگاه کن ببین کدومش خوبه برای امشب...ترجیحا یه لباس پوشیده انتخاب کن !

بردیا از جاش بلند شد و رفت سمت کمد لباسام ...وشروع به بازرسی کرد...

بردیا-این لباسا که همش به درد پیرزنا میخوره ... اینا چیه ؟...سلیقه داری مثلا؟..همش پوشیده س که .

-یعنی چی؟درست صحبت کن ... یعنی هرکسی لباسش پوشیده باشه پیرزنه؟..هرکی اندامشو بندازه بیرون جوونه؟..واقعا که !

-خب حالا ...نرو بالا منبر .... ساکت باش بذار ببینم دیگه چی داری.

از ته کمد یه دکلته ی قرمز که قدش به زور تا یه وجب بالای زانو بود رو انتخاب کرد و گفت :

-همین خوبه !

=چی چی همین خوبه ....منو دار بزنی اینو نمیپوشم...یادت رفته سر همین لباس چقدر با مامان دعوا کردم که من اینو نمیپوشم؟....حالا باید یک بار هم با تو بجنگم؟

-حرف نزن رو حرف من همین که من گفتم ...

عصبی لباس رو از دستش چنگ زدم وپرتش کردم رو زمین و جفت پا روش راه میرفتم وپامو روش میکوبیدم ...بردیا دوید سمتم ومنو انداخت رو کولش بعدشم انداخت رو تخت و گفت:

-چته تو وحشی ؟لباس رو خراب کردی .... اگه این خراب بشه بازهم مجبوری همینو بپوشی ...پس بهتر سالم نگهش داری.


romangram.com | @romangram_com