#تاوان_دختر_بودن_پارت_19

مچ دستمو گرفت وپیچوند و زیر لب غرید:

- خفه شو... من حد خودمو میدونم ... لیاقت نداری ازت خواهش کنم ..باید بکوبم تو سرت وببرمت ! توبه من میایی ..زر زر اضافی هم ممنوع.

-آیی دستم ...ولم کن وحشی امازونی....من باتو هیچ کجا نمیام..حتی بهشت !

دستشو اورد بالا که بکوبه تو دهنم چشمامو بستم ولبامو بهم فشردم ...منتظربودم که بزنه ولی نزد با تعجب چشمامو باز کردم ...دیدم با عصبانیت بهم خیره شده ودستشو مشت کرده...

بردیا-حیف ..حیف که با اون کاملیا ی بیشعور بهم زدم وگرنه دیگه لازم نبود منت تو رو بکشم .

تودلم گفتم :

- هه منت! کاملیا رو هم بازور کتک میبردی؟

بردیا-میای!

من-امر امر شماست ...باید اجرا شه !هه

-دستتو بده به من ..باید بریم پایین .

دستمو گذاشتم تو دستش وازپله ها رفتیم پایین .

ازفامیل های نزدیک فقط خانواده ی خاله پری تک خاله ی من و خانواده ی دایی حسین و مهدی ...با چندتا از دوستای بابا ...

رفتیم پیش خاله تا خوش امد بگیم!

بردیا-خوش اومدی خاله جون .

خاله-مرسی پسرم ..چه خوشگل شدی ..هزار ماشالا.. چشمم کف پات ... بذار بگم خدمتکارا اسپند دود کنن چشمت نزنن..

وبعدش بلند داد زد:

مونـــــــآ ...برو واسه پسرم اسپند دود کن ...بدو !

مونا (یکی از خدمتکارا)-چشم خانم .

خاله تازه چشمش به من افتاد و با لحن خیلی بدی گفت:


romangram.com | @romangram_com