#تاوان_دختر_بودن_پارت_18

بردیا به صندلی جلوی میز توالت اشاره کرد وگفت:

-بشین اینجا ....

نشستم رو صندلی ... اول موهامو با اتومو صاف کرد و پایینشو بابیلیس کشید .... از این همه مهارت بردیا واقعا کپ کرده بودم ...

من-بردیا از کجا یاد گرفتی اینکارا رو؟

بردیا اه سوزداری کشید و گفت : از کاملیا یاد گرفتم ...ینی مجبورم کرد که یاد بگیرم .... بیا این رژ هم بزن نیازی به ارایش نداری خودت خوشگل هستی ... حالا هم برو اتاق خودت تا منم حاظر شم...

مثل گیجا فقط نگاهش کردمکه گفت :

-هان؟چیه؟لابد توقع داری جلو تو لخت بشم؟

لبمو به دندون گرفتم وسریع اتاقو ترک کردم ...بدو بدو رفتم تو اتاقم ... و نشستم رو تختم وزیر لب گفتم:

-خدایا من تحمل این همه خوشی رو باهم ندارم الان سکته میکنم خونم گردنِ توئه ها !

بلند شدم وتو اینه قدی اتاقم خودمو برانداز کردم .... خیلــــــــی ناز شده بود ...چشمکی برای خودم فرستادم و رژو زدم ....

زیر لب گفتم:ای جون ..لباشو قر کمرو اداشو ...

صدای در باعث شد من حرفای خاک برسریمو قطع کنم ...

بردیا -انا بیا بریم ... مهمونا اومدن ....

در رو باز کردم بردیا رو دیدم که یه دست کت شلوار شیک مشکی براق پوشیده بود با پیراهن قرمز مردونه ....موهای خرمایی خوش حالتش هم فشن کرده بود ..

خیلی خوشگل شده بود ... دوست داشتم بغلش کنم بگم وایی چه ناز شدی داداشی ....ولی حیف...حیف که اون اصلا به من توجهی نداشت ...

بردیا-آنا .. سه روز دیگه من به مهمونی دعوتم ....میشه بامن بیایی؟

من-نه ...نمیشه ... !

-اهان چرا اونوقت؟

-خودت خوب میدونی چرا ... انقدر مست میکنی...رابطه ی خواهر برادری هم یادت میره..جنبه نداری که ...یکم اب شنگولی کارتو میسازه!


romangram.com | @romangram_com