#تاوان_دختر_بودن_پارت_12
یه نگاه به خودم انداختم ... دقیقا در رو بغل کرده بودم ...این حرکاتم همه از روی ترس بود وضمیرناخوداگاهم انجام میداد من بی تقصیربودم ...
سورن-چرا ازم میترسی؟؟
هیچی نگفتم که بدتر عصبانی شد وداد زد:پگاه از من چیزی گفته که تواینجوری شدی؟یا به خودت شک داری و میترسی ازخود بی خودبشی؟
بااین حرفش انگار منو اتیش زد ... بغض کردم وگفتم :
-درست حرف بزن ،من اینجوری راحت ترم ...
به بیمارستان رسیدیم تو پارکینگ ایستاد وگفت:
-منم بیام؟
-نه ممنون تا همین جاهم که منو رسوندین زحمتت شد.
-ولی میام
-وا،خب بیا ...!
زیر لب گفتم :دیوونه !!!
رفتم بخش اوژانس و به پذیرش گفتم :ببخشید بخیه دستم باز شده اومدم برام بخیه بزنین.
پرستار-بله بفرمایید تو اولین اتاق سمت راست تا بیام
سورن-ببخشید فضولیه ...توکه سالمی کجاتو میخوایی بخیه بزنی؟ویه نگاه شیطون تحویلم داد
با حرص دستبندمو دراوردم ودستمو بردم جلوصورتش تقریبا تو چشماش ..وگفتم :
-نگاه کن ...
سورن-اخ چیشده؟
وصورتشو کرد اونطرف ...چشماش روهم بست
من-هیچی با تیغ رگمو زدم ..هه ..
romangram.com | @romangram_com