#تاوان_دختر_بودن_پارت_11

سورن نیشش رو باز کرد وبا لبخند به من نگاه کرد و..

بچه ها که رفتن تازه فهمیدم چیشد..من وسورن ...تنها تو ماشین ...لرز تموم تنم رو گرفت وکف دستام عرق کرد..... میترسیدم ...نمیدونم با چه جرئتی این حرفو زدم ....دیگه نزدیک بود بزنم زیر گریه ... ولی خودمو کنترل کردم ....وگفتم :

-ببخشید اقا سورن میشه منو به نزدیک ترین بیمارستان برسونین...

کلمه ی نزدیک ترین رو حالت تشدید دارگفتم ..دوست داشتم از اون کابین فلزی زودترخلاص بشم ....

سورن-بیمارستان؟بیمارستان چه کارته؟

من-چیز خاصی نیست ...اگه میشه وزحمتتون نیست میشه....

حرفمو قطع کرد وگفت:

-بله میشه الان میبرمت ...لطفا باهام جمع حرف نزن خوشم نمیاد ...

باخودم گفتم :

ای خدا من دستم میسوزه این چی میگــــــــه؟

من-چشم ...اق..

سورن-عاقا نه ..سورن خالی

من-چشم سورن

چنددقیقه گذشته بود که حس کردم سورن عصبانیه وپوست لبشو داره میکنه ...گوشیمو از تو کیفم دراوردم دیدم ده تا پیام دارم از بچه ها ...

-سلام شیطون چی کارامیکنین؟(پگاه)

-اتیش نگفته بودی چشات سگ داره فرق داره رفتارت (الناز)

-آنا من گیرت بیارم کشتمتـــــــ(فاطمه)

و....

خنده م گرفته بود وتوفاز اس ام اس ها بودم که یهو سورن داد زد :چرا تو بغل در نشستی؟مگه من لولو خورخوره ام؟


romangram.com | @romangram_com