#تاوان_بی_گناهی_پارت_97
حالا میفهمم که پدرجون وجودش چقدر توی زندگیم مهم بوده...
چقدر حضورش پر رنگ بوده و من نمیدیدم و حس نمیکردم...
تا فهمیدم چقدر دوسش دارم
تو همین افکار بود که با صدای خندهی بلند دختر که از بقل دستم اومد برگشتم به سمت چپم...
خشکم زده بود
پلکم نمیتونستم بزنم، دقیقا چند قدم اونطرف تر از ماشین من یه مازاراتی سرمهای رنگ بود که یه دختر بقل دسته راننده نشسته بود
شالش افتاده بود موهای قهوهای روشنش با دست دلبازی گذاشته بود بیرون...
اولش فکر کردم یه خطای دید،پیش خوذم مثله این احمقا گفتم شاید ماشین و اشتباه دیدم...
ولی چند لحظه بعد،دقیقا چند لحظه بعد...
چیزی دیدم که نباید میدیدم...
کسی به اصطلاح یه روزی دنیای من بود..
کسی که ادعا میکرد من خانومش
با دیدن من دستش و انداخت گردن اون دختر
که احتمال میدادم همون پونهی معروف بود
#part_243
نفسم بالا نمی اومد...
ارسان که نگاه منو متوجه خودش دید پوزخنده پر رنگ و پرتمسخری زد
همون لحظه چراغ سبز شد و پاش روی پدال فشار داد و از جلوی چشمام ناپدید شد...
من موندم یه بغش وسط گلوم به بزرگی یه سیب و چشمای تر شده و صدای بوق های پشت سرم...
با بدبختی ماشین کشیدم کنار..
همن بدنم کرخت شده بود و میلرزید...
چشمام داشت می افتاد رو هم که صدای گوشم مثله ناقوس مرگ تو گوشم زنگ زد...
نه میتونستم نه میخواستم که جواب بدم ولی انگار طرف خیلی سمج تر از این حرفا بود...
دستم دراز کردم چشم بسته گوشم از توی کیفم پیدا کردم...
هنوز داشت زنگ میخورد..
دستم کشیدم روی صفحه
صدای نجمه خانوم تو گوشم پیچید
تازه یادم افتاد که باید بهش زنگ میزدم
-الو دخترم، دریا جان چی شد؟؟ چرا زنگ نزدی
مادر مردم از نگرانی.!!!
با صدای که سعی کردم از لرزش بگیرم گفتم:
-ببخشید نجمه خانوم حواسم نبود..
خیالتون راحت هیچ اتفاق بدی نیوفتاده حال پدرجون خوب شده..
بهوش اومده فردا منتقلش میکنن بخش
#part_244
بیچاره یه نفس راحت کشید
معلوم بود خیلی استرس داشته
-خوب خدارو شکر، خدا بهمون نگاه کرد...
ایشالله حالشون سریع خوب میشه...
کی مرخصش میکنن؟؟
-نمیدونم نجمه خانوم...
میام خونه صحبت میکنیم الان پشت فرمونم...
-باشه دخترم مواظب خودت باش.. خدافظ
-خدافظ
سرم تکیه دادم به پشتی صندلی...
چشمام بستم که یکم ارامش داشته باشم...
یه دفعه این اهنگ اومد تو ذهنم
شروع کردم به زمزمه کردنش همینجوریم سیب تو گلوم شکست و اشکام اومدن پایین
برو برو نمیبخشید دلم تورو
یه غریبه شدی توام بزن زیر حرفات...
برو برو
بزار دور بشم از هوات...
بار اخره گریه میکنم واست چشمات...
جاده پای پیاده
منم و اخر خط و یه دوستی ساده
اشکام نمیشه پنهون
دوباره بغضم و میشکنه
نم نم بارون...
romangram.com | @romangram_com