#تاوان_بی_گناهی_پارت_87
ولی راتین کر شده بود هی واسه خودش داد میزد کی این کارو کرده...
اخر سرم سربازی اومد با دوتایی دیگه گرفتنش و بردنش...
اعصابم خورد بود... حالم بد بود..
یعنی راتین چی میخواست بهم بگه...
چی کارم داشت...؟؟؟
این فکرا مثله خوره داشت مغزم و میخورد...
از زندان اومدم بیرون داشتم یه گوشه ای راه میرفتم که یه ماشینی که کنارم بود بوق زد
اولش فکر کردم با من نیست...
اما بوقاش متدد شد پا به پای من داشت راه می اومد...
#part_220
خواستم بهش بی اهمیت باشم که صدای در ماشین اومد
سعی کردم سریع از خیابون رد بشم
ولی بازم از پشت کشیده شد
برگشتم بیبنم کی همچی غلطی کرده
که برگشتنم همانا دهنم از تعجب باز شدنم همانا...
اخماش و کشیده بود تو هم جدی زل زد به صورتم
-این همه بوق زدم گردنت درد میگیره یه لحظه برگردی نگاه کنی هان؟؟؟
جمله اخرش و با داد گفت
ولی من داشتم به اون دلتنگی که داشتم فکر میکردم
محکم محکم بدون اینکه به قورقوراش توجهی کنم کشیدمش تو بغلم...
-اه دربا این چه کاریه وسط خیابون خجالت بکش میدونم خیلی دوست داشتنیم ادم باش یکم بشر...
از بغلش اومدم بیرون
-ببند لطفا... دلم برات تنگ شده بود خره همه که مثله تو بی معرفت نیستم اخه...
#part_221
بعدش با دستم خودم و نشون دادم...
ایشی گفت من کشید سمت ماشین
-اونم هیشکی نه تو، خدای معرفتی لامصب اصلا معرفت پیشت کم میارم..
خندم گرفته بود
-خب حالا بیخیال بگو بیبینم اینجا چی کار میکنی....
هنوز حرفم تموم نشده بود که صدای گوشیم بلند شد
برش داشتم شماره اشنا نبود
با تردید جواب دادم..
-بله
صدای زنونهای که معلوم بود گریه کرد گفت:
-سلام دریا خانوم...
-سلام بله خودمم شما؟
-من لیلاام شناختید
یکم فکر کردم چیزی یادم نیومد...
-نه متاسفانه شما...
-من تو خونه ارسان جان کار میکردم اونشب که اومدی یادت اومد دخترم..
اها یادم اومد لیلا خانوم چقدر من هواس پرتم
-اها بله یادم اومد بیخشید نشناختم بله بفرمایید امری داشتید؟؟
-راستش دخترم، ارسان از روز که برگشته خونه حالش خوب نبود درست غذا نمیخورد درست سر کار نمیرفت حالا ام که...
بعداز این حرف با صدای بلند زد زیر گریه
-دریا دخترم بیا ، بیا انجا حال ارسان خوب نیست خواهش میکنم ازت
و قبلا از اینکه بزار من حرفی بزنم گوشی رو قطع کرد
من بدبخت موندم با یه عالمه نگرانی و ترس...
#part_222
مثله مسخ شده ها داشتم به گوشی توی دستم نگا میکردم...
یعنی چی اخه..؟!
یعنی چی خالش خوب نیست؟!
تو حال و هوای خودم بودم داشتم حرفای لیلا خانوم و تجزیه و تحلیل میکردم که با تکونای سایه به خودم اومدم....
-دریا.. دریا چی شده؟؟؟
برگشتم طرفش فقط داشتم نگاهش میکردم...
اخر سر جیغش در اومد...
-چته عین این روانیا داری منو نگاه میکنی بنال بیبینم کی چی گفت پشت تلفن بهت هااااان؟؟؟
اب دهنم قورت دادم...
سعی کردم به خودم مسلط بشم...
romangram.com | @romangram_com