#تاوان_بی_گناهی_پارت_86
با تعجب به صفحش نگاه کردم
با تعجب جواب دادم...
-بله اقای پرتو اتفاقی افتاده...؟؟؟
خنده‌ی ملایمی کرد
-سلام دخترم منم خوبم ،خودت خوبی، نجمه خانوم خوبه، پدرجونت حالش بهتره...
خجالت کشیدم لبم و گاز گرفتم از خجالت
-شرمنده شما خوبید، ما همه خوبیم...
نگفتید اتفاقی افتاده..؟؟؟
یکم سکوت کرد که استرس من بیشتر شد...
-نه دخترم نگران نباش چیزی نشده فقط...
پریدم وسط حرفش وگفتم:
-فقط چی ؟؟!!
-دخترم بزار من حرفم و بزنم
-چشم ببخشید....
-راتین میخواد ببینتت...
اخمام رفت تو هم
-چیزی شده مگه؟؟؟
#part_218
وارد محوطه زندان شدم...
به بخشی که برای ملاقات بود رفتم،پر از ازدحام جمعیت بود...
چادرم یکم کشبدم جلوتر راه افتادم...
یه صندلی که خالی بود کشیدم بیرون روش نشستم زل زدم به اون طرف شیشه منتظر راتین...
انتظارم زیاد طول نکشید..
از دور دیدمش...
سربازی دستبنداشو باز کرد پا تند کرد اومد سمت من لبخندی کم رنگ اما عمیقی روی لبش بود...
گوشی رو برداشت..
-سلام خوبی..؟
نفس عمیقی کشیدم تا صدام نلرزه...
-سلام اره توخوبی..؟چیزی احتیاج نداری...
لبخندش عمیق تر شد
-نه به اون دفعه که اصلا نگام نمیکردی نه به الان...
به رو خودم نیوردم
-اقای پرتو گفت هفته دیگه قرار دادگاه داری... چیزی شده که میخواستی منو بیبنی
-میخواستم یه چیزی بهت بگـــ....
حرف تو دهنش ماسید...
نگاهش کردم دیدم زل زده به اون طرف صورتم که کبوده...
اه خدا منو لعنت کنه...
تا الا داشتم مستقیم نگاهش میکرد ولی یه لحظه سرم و کج کردم که اونم زل زده به کبودی...
سریع روم و به حالت اول برگردونم
اما دیر شده بود...
#part_219
خواستم بحث و عوض کنم
-چی میخواستی بهم بگی راتین...؟
اخماشو کشید توهم رگ پیشونیش زده بود بیرون...
-صورتت چی شده؟؟؟
این جمله رو با تمام عصبانیتش گفت، از بین دندوناش کلید شدش...
-چیز خاصی نیست، حرفت و بزن...
اصلا اتگار صدای منو نشنید...
-بهت میگم صورت چی شده کی این بلارو سرت اورده هاااان..؟!؟؟؟؟
دستمو گذاشتم رو بینیم استرس گرفته بودم...
صداش داشت بلند تر میشد
-هیس راتین ،توروخدا اروم باش هیچی نشده با ماشین تصادف کردم باور کن...
هوار کشید
-مگه من احمقم... بگو کدوم بی ناموسی این کارو باهات کرده...
دیگه گریه ام گرفته بود...
-راتین توروخدا اروم باش خواهش میکنم ازت هیچی نشده اروم باش...
romangram.com | @romangram_com